برنامه صوتی شماره ۵۵۶ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازیتاریخ اجرا: ۱۸ می ۲۰۱۵ ـ ۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۴PDF متن نوشته شده برنامه با فرمتPDF ،تمامی اشعار این برنامهمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۴۰۰چون نظر کردی همه اوصاف خوب اندر دلستوین همه اوصاف رسوا، معدنش آب و گلستاز هوا و شهوت ای جان آب و گل می صد شودمشکل این ترک هوا و کاشف هر مشکلستوین تعلل(۱) بهر ترکش دافع صد علتستچون بشد علت ز تو، پس نقل منزل منزلستلیک شرطی کن تو با خود تا که شرطش نشکنیور نه علت باقی و درمانت محو و زایلستچونک طبعت خو کند با شرط تندش بعد از آنصد هزاران حاصل جان از درونت حاصلستپس تو را آیینه گردد این دل آهن چنانکهر دمی رویی نماید روی آن کو کاهلستپس تو را مطرب شود در عیش و هم ساقی شودآن امانت چونک شد محمول جان را حاملستفارغ آیی بعد از آن از شغل و هم از فارغیشهره گردد از تو آن گنجی که آن بس خاملست(۲)گر چه حلواها خوری شیرین نگردد جان توذوق آن برقی بود تا در دهان آکلستاین طبیعت کور و کر گر نیست پس چون آزمودکاین حجاب و حائلست آن سوی آن چون مایلستلیک طبع از اصل رنج و غصهها بررستهستدر پی رنج و بلاها عاشق بیطایلست(۳)در تواضعهای طبعت سر نخوت(۴) را نگرو اندر آن کبرش تواضعهای بیحد شاکلست(۵)هر حدیث طبع را تو پرورشهایی بدششرح و تأویلی(۶) بکن وادانک(۷) این بیحائلست(۸)هر یکی بیتی جمال بیت دیگر دانک هستبا مؤید این طریقت ره روان را شاغلستور تو را خوف مطالب باشد از اشهادهااز خدا میخواه شیرینی اجل کان آجلست(۹)هر طرف رنجی دگرگون فرض کن آنگه بروجز به سوی بیسویها کان دگر بیحاصلستتو وُثاق(۱۰) مار آیی از پی ماری دگرغصه ماران ببینی زانک این چون سلسلهستتا نگویی مار را از خویش عذری زهرناکوان گهت او متهم(۱۱) دارد که این هم باطلستاز حدیث شمس دین آن فخر تبریز صفاآن مزاجش گرم باید کاین نه کار پلپلستمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۶۷۹در گذر از نام و بنگر در صفاتتا صفاتت ره نماید سوی ذاتمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۷این از عنایتها شمر، کز کوی عشق آمد ضررعشق مجازی را گذر بر عشق حقست انتهاغازی به دست پور خود شمشیر چوبین میدهدتا او در آن استا شود، شمشیر گیرد در غزاعشقی که بر انسان بود، شمشیر چوبین آن بودآن عشق با رحمان شود چون آخر آید ابتلامولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۴۲۶در بیان آنک حال خود و مستی خود پنهان باید داشت از جاهلانبشنو الفاظ حکیم پردهایسر همانجا نه که باده خوردهایمست از میخانه ای چون ضال(۱۲) شدتَسخَر و بازیچه اطفال شدمیفتد این سو آن سو هر رهیدر گل و میخنددش هر ابلهیاو چنین و کودکان اندر پی اشبیخبر از مستی و ذوق می اشخلق اطفالند جز مست خدانیست بالغ جز رهیده از هواگفت: دنیا لعب و لهوست و شماکودکیت و راست فرماید خدااز لعب بیرون نرفتی کودکیبی ذکات روح کی باشی ذَکی؟مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۴۳۵جنگ خلقان همچو جنگ کودکانجمله بیمعنی و بیمغز و مُهانجمله با شمشیر چوبین جنگشانجمله در لایَنْفَعی آهنگشانجمله شان گشته سواره بر نی ایکین بُراق ماست یا دُلْدُل پی ایحاملند و خود ز جهل افراشتهراکب(۱۳) محمول ره پنداشتهباش تا روزی که محمولان حقاسب تازان بگذرند از نُه طَبَقتَعْرُجُ الرُّوحُ الیهِ وَ الْملَکمِنْ عُروجِ الُّروحِ یَهْتَزُّ الْفَلَک(در آن روز روح انسانها و فرشتگان بسوی پروردگار بالا میروندو از این عروج روح، فلک شادمانه می لرزد.)همچو طفلان جملهتان دامنسوارگوشه دامن گرفته اسب واراز حق (ِانَّ الظَّنَّ لا یُغْنی) رسیدمرکب ظن بر فلکها کی دوید؟(گمان و وهم بنده را در رسیدن به حقیقت یاری نمیکند و از خدا بی نیاز نمی سازد.)اَغْلَبُ الظَّنَّیْنِ في تَرجیحِ ذالا تُماری الشَّمسَ في تَوْضیحها(از دو گمان آن را که قویتر است میتوان ترجیح داد اما در جاییکه خورشید حقیقت به وضوح دیده میشود بحث و جدل نباید کرد.)آنگهی بینید مرکبهای خویشمرکبی سازیدهاید از پای خویشوهم و فکر و حس و ادراک شماهمچو نی دان مرکب کودک هلاعلمهای اهل دل حمالشانعلمهای اهل تن اَحمالشانعلم چون بر دل زند یاری شودعلم چون بر تن زند باری شودگفت ایزد: (یَحْمِلُ اَسْفارَهُ)بار باشد علم کان نَبْوَد ز هُوعلم کان نبود ز هو بی واسطهآن نپاید همچو رنگ ماشِطه(۱۴)لیک چون این بار را نیکو کشیبار بر گیرند و بخشندت خوشیهین مکش بهر هوا آن بار علمتا شوی راکب تو بر رهوار علمتا که بر رهوار علم آیی سواربعد از آن افتد ترا از دوش باراز هواها کی رهی بی جام هُو؟ای ز هُو قانع شده با نام هُواز صفت وز نام چه زاید؟ خیالو آن خیالش هست دلال وصالدیدهای دلال بی مدلول هیچ؟تا نباشد جاده نبود غول هیچهیچ نامی بی حقیقت دیدهای؟یا ز گاف و لام گُل، گُل چیدهای؟اسم خواندی رو مسمی را بجومه به بالا دان نه اندر آب جوگر ز نام و حرف خواهی بگذریپاک کن خود را ز خود هین یکسریهمچو آهن ز آهنی بی رنگ شودر ریاضت آینه بی زنگ شوخویش را صافی کن از اوصاف خودتا ببینی ذات پاک صاف خودبینی اندر دل علوم انبیابی کتاب و بی مُعید(۱۵) و اوستاگفت پیغامبر که: هست از امتمکو بُوَد هَمْ گوهر و هَمْ همتممر مرا ز آن نور بیند جانشانکه من ایشان را همیبینم از آنبی صَحیحَین(۱۶) و احادیث و رُواتبلک اندر مَشرب(۱۷) آب حیاتقرآن کریم، سوره معارج(۷۰)، آيه ۴تَعْرُجُ الْمَلَائِكَةُ وَالرُّوحُ إِلَيْهِ فِي يَوْمٍ كَانَ مِقْدَارُهُ خَمْسِينَ أَلْفَ سَنَةٍ. ترجمه فارسیفرشتگان و روح، در روزى كه به اندازه پنجاه هزار سال است به سوى او بالا مىروند.ترجمه انگلیسیThe angels and the spirit ascend unto him in a Day the measure whereof is (as) fifty thousand years.قرآن کریم، سوره يونس(۱۰)، آيه ۳۶وَمَا يَتَّبِعُ أَكْثَرُهُمْ إِلَّا ظَنًّا ۚ إِنَّ الظَّنَّ لَا يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئًا...ترجمه فارسیبيشترشان جز گمانی را پیروی نکنند و همانا گمان، بی نیازی از حق نیارد...ترجمه انگلیسیBut most of them follow nothing but fancy: truly fancy can be of no avail against truth…قرآن کریم، سوره جمعه(۶۲)، آيه ۵... كَمَثَلِ الْحِمَارِ يَحْمِلُ أَسْفَارًا ...ترجمه فارسی... چون خری است که کتابهایی را حمل میکند ...ترجمه انگلیسی…is that of a donkey which carries huge tomes (but understands them not)…(۱) تعلل: درنگ کردن(۲) خامل: گمنام(۳) طایل: وسیع، گسترده، فایده و سود(۴) نخوت: تکبر، خودستایی(۵) شاکله: شکل، هیئت، صورت(۶) تأویل: بازگردانیدن، تفسیر کردن(۷) وادانستن: بازدانستن، بازشناختن، تشخیص دادن(۸) حائل: مانع و حجاب میان دو چیز(۹) آجل: تأخیر کننده، ضد عاجل به معنی باشتاب(۱۰) وُثاق: خانه، اتاق(۱۱) متهم: کسی که به او تهمت زده شده
(۱۲) ضال: گمراه(۱۳) راکب: سوار(۱۴) ماشِطه: آرایشگر(۱۵) مُعید: تکرار کننده(۱۶) صحیحَین: دو کتاب حدیث: صحیح مسلم و صحیح بخاری
(۱۷) مَشرب: محل خوردن آب
view more