برنامه صوتی شماره ۵۵۵ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازیتاریخ اجرا: ۱۱ می ۲۰۱۵ ـ ۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۴PDF متن نوشته شده برنامه با فرمتPDF ،تمامی اشعار این برنامهمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۱۷۰۸ای گوش من گرفته، تویی چشم روشنمباغم چه می بری؟! چو تویی باغ و گلشنمعمری است کز عطای تو من طبل می خورمدر سایه لوای کرم طبل می زنممی مالم این دو چشم که خواب است یا خیالباور نمیکنم عجب ای دوست کاین منمآری منم ولیک برون رفته از منیچون ماه نو ز بدر تو باریک می تنمدر تاج خسروان به حقارت نظر کنمتا شوق روی توست مها، طوق گردنمبا ماهیان ز بحر تو من نُزْل (۱) می خورمبا خاکیان ز رشک تو چون آب و روغنمگر چه ز بحر صنعت من آب خوردنی استچون ماهیم، نبیند کس آب خوردنمگر ناخن جفا بخراشد رگ مرامن خوش صدا چو چنگ ز آسیب ناخنمخود پی ببردهای تو که رگ دار نیستمگر می جهد رگی، بنما تاش برکنمگفتی «چه کار داری؟» بر نیست کار نیستگر نیست نیستم ز چه شد نیست مسکنم؟!نفخ قیامتی تو و من شخص مردهامتو جان نوبهاری و من سرو و سوسنممن نیم کاره گفتم، باقیش تو بگوتو عقل عقل عقلی و من سخت کودنممن صورتی کشیدم جان بخشی آن توستتو جان جان جانی و من قالب تنممولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۳۵۸قصهٔ صوفی کی در میان گلستان سر به زانو مراقب بود یارانش گفتند سر برآور تفرج کن بر گلستان و ریاحین و مرغان و آثار رحمةالله تعالیصوفیی در باغ از بهر گشادصوفیانه روی بر زانو نهادپس فرو رفت او به خود اندر نُغول (۲)شد ملول از صورت خوابش فضولکه چه خسپی؟ آخر اندر رز (۳) نگراین درختان بین و آثار و خُضَرامر حق بشنو که گفتست: اُنْظُرواسوی این آثار رحمت آر روگفت: آثارش دلست ای بُوالْهَوسآن برون آثار آثارست و بسباغها و سبزهها در عین جانبر برون عکسش چو در آب روانآن خیال باغ باشد اندر آبکه کند از لطف آب آن اضطرابباغها و میوهها اندر دلستعکس لطف آن برین آب و گلستگر نبودی عکس آن سِرّ و سُرورپس نخواندی ایزدش دارُالْغُروراین غرور آنست یعنی این خیالهست از عکس دل و جان رجالجمله مغروران برین عکس آمدهبر گمانی کین بُوَد جَنَّتکدهمیگریزند از اصول باغهابر خیالی میکنند آن لاغها (۴)چونک خواب غفلت آیدشان به سرراست بینند و چه سودست آن نظر؟بس به گورستان غریو افتاد و آهتا قیامت زین غلط واحسرتاهای خُنُک آن را که پیش از مرگ مُرد*یعنی او از اصل این رز بوی بُردقرآن کریم، سوره روم(۳۰)، آيه ۵۰فَانْظُرْ إِلَىٰ آثَارِ رَحْمَتِ اللَّهِ كَيْفَ يُحْيِي الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا ۚ إِنَّ ذَٰلِكَ لَمُحْيِي الْمَوْتَىٰ ۖ وَهُوَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ.ترجمه فارسیپس به آثار رحمت خدا بنگر كه چگونه زمين را پس از مرگش زنده مىكند. به يقين چنين خدايى زنده كنندهى مردگان است و او بر هر چيزى تواناست.ترجمه انگلیسیThen contemplate (O man!) the memorials of Allah's Mercy!- how He gives life to the earth after its death: verily the same will give life to the men who are dead: for He has power over all things.* حدیث شریف از پیامبر (ص)« مُوتُوا قَبلَ اَن تَمُوتوا. »« بمیرید پیش از آنکه بمیرید. »مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۴۸۱پاک بنایی که بر سازد حُصون (۵)در جهان غیب از گفت و فسونبانگ در دان گفت را از قصر رازتا که بانگ واشُدست این یا فراز؟بانگ در محسوس و در از حس برونتُبْصِرون این بانگ و در لا تُبْصِرونچنگ حکمت چونک خوشآواز شدتا چه در از رَوْض جَنَّت باز شد؟بانگ گفت بد چو دروا میشوداز سَقَر (۶) تا خود چه در وا میشود؟بانگ در بشنو چو دوری از درشای خُنُک او را که وا شد منظرشچون تو میبینی که نیکی میکنیبر حیات و راحتی بر میزنیچونک تقصیر و فَسادی میرودآن حیات و ذوق پنهان میشوددید خود مگذار از دید خسان (۷)که به مُردارت کشند این کرکسانچشم چون نرگس فروبندی که چی؟هین عصاام کش که کورم ای اچی؟ (۸)وان عصاکش که گزیدی در سفرخود ببینی باشد از تو کورتردست کورانه بِحَبْل الله زنجز بر امر و نهی یزدانی مَتنچیست حَبْلُالله؟ رها کردن هواکین هوا شد صَرصَری مر عاد راخلق در زندان نشسته از هواستمرغ را پرها ببسته از هواستماهی اندر تابهٔ گرم از هواسترفته از مستوریان شرم از هواستخشم شِحنه شعلهٔ نار از هواستچارمیخ و هیبت دار از هواستشِحنهٔ اجسام دیدی بر زمینشِحنهٔ احکام جان را هم ببینروح را در غیب خود اشکنجههاستلیک تا نجهی شکنجه در خفاستچون رهیدی بینی اشکنجه و دمارزانک ضد از ضد گردد آشکارآنک در چه زاد و در آب سیاهاو چه داند لطف دشت و رنج چاه؟چون رها کردی هوا از بیم حقدر رسد سَغراق از تسنیم حقلا تُطَرِّقْ فی هَواکَ سَلْ سَبیلمِنْ جَنابِ اللِه نَحْوَ السَّلْسَبیلدر عرصه هواهاى نفسانى ره مپوی بلکه از پیشگاه خداوند راهی را که به چشمه سلسبیل منتهی میشود جویا شو.لا تَکُنْ طَوْعَ الْهَوی مِثْلَ اْلحَشیشِانَّ ظِلَّ الْعَرش أوْلی مِنْ عَریشدر اطاعت از هواهای نفسانی همچون خشکه گیاهی مباشکه بوسیله باد این سوی و آن سوی شود.براستی که سایه عرش الهی بهتر از سایه بان دنیاست.مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۶۶۹آمدن پیغامبران حق به نصیحت اهل سباسیزده پیغامبر آنجا آمدندگمرهان را جمله رهبر میشدندکه هَله نعمت فزون شد شکر کو؟مرکب شکر ار بخسپد حَرِّکُوا(۹)شکر مُنعِم(۱۰)واجب آید در خردورنه بگشاید در خشم ابدهین کرم بینید وین خود کس کندکز چنین نعمت به شکری بس کند؟سر ببخشد شکر خواهد سجدهایپا ببخشد شکر خواهد قعدهایقوم گفته: شکر ما را برد غولما شدیم از شکر و از نعمت ملولما چنان پژمرده گشتیم ازعطاکه نه طاعتمان خوش آید نه خطاما نمیخواهیم نعمتها و باغما نمیخواهیم اسباب و فراغانبیا گفتند: در دل علتی ستکه از آن در حقشناسی آفتی ستنعمت از وی جملگی علت شودطعمه در بیمار کی قوت شود؟چند خوش پیش تو آمد ای مُصِرجمله ناخوش گشت و صاف او کَدِرتو عدو این خوشیها آمدیگشت ناخوش هر چه بر وی کف زدیهر که او شد آشنا و یار توشد حقیر و خوار در دیدار توهر که او بیگانه باشد با تو همپیش تو او بس مه است و محترماین هم از تاثیر آن بیماری ستزهر او در جمله جُفتان ساری ستدفع آن علت بباید کرد زودکه شِکَر با آن حَدَث خواهد نمود(۱) روزی، رزق(۲) عمیق، ژرف(۳) درخت انگور(۴) شوخی یا مسخره(۵) دژها، قلعه ها(جمع حِصن)(۶) دوزخ(۷) فرومایگان(۸) برادر بزرگ (ترکی)(۹) حرکت دهید(۱۰) مالدار و نعمت دهنده
view more