برنامه صوتی شماره ۵۱۸ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازیPDF متن نوشته شده برنامه با فرمتPDF ،تمامی اشعار این برنامهمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۹۸۴هین که هنگام صابران آمدوقت سختی و امتحان آمداین چنین وقت عهدها شکنندکارد چون سوی استخوان آمدعهد و سوگند سخت سست شودمرد را کار چون به جان آمدهله، ای دل، تو خویش سست مکندل قوی کن که وقت آن آمدچون زر سرخ اندر آتش خندتا بگویند زر کان آمدگرم خوش رو به پیش تیغ اجلبانگ برزن که پهلوان آمدبا خدا باش و نصرت از وی خواهکه مددها ز آسمان آمدای خدا آستین فضل فشانچونک بنده بر آستان آمدچون صدف ما دهان گشادستیمکابر فضل تو دُر فشان آمدای بسا خار خشک کز دل اودر پناه تو گلستان آمدمن نشان کردهام تو را که ز تودلخوشیهای بینشان آمدوقت رحمست و وقت عاطفت استکه مرا زخم بس گران آمدای ابابیل، هین، که بر کعبهلشکر و پیل بیکران آمدعقل گوید مرا: خمش کن، بسکه خداوند غیب دان آمدمن خمش کردم، ای خدا، لیکنبی من از خان من فغان آمدما رَمَیْت اذْ رَمَیْت هم ز خداستتیر ناگه کز این کمان آمدمتن کتیبه سر در معبد آپولو در دلفی یونانخودت را بشناس Know thyselfgnothi seautonمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۳۵دزدیدن مارگیر ماری را از مارگیری دیگردزدکی از مارگیری مار بردز ابلهی آن را غنیمت میشمردوا رهید آن مارگیر از زخم مارمار کشت آن دزد او را زار زارمارگیرش دید، پس بشناختشگفت: از جان مار من پرداختشدر دعا میخواستی جانم ازوکش بیابم، مار بستانم ازوشکر حق را، کان دعا مردود شدمن زیان پنداشتم، آن سود شدبس دعاها کان زیانست و هلاکوز کرم مینشنود یزدان پاکمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۹۰۷گر شوم مشغول اشکال و جوابتشنگان را کی توانم داد آبگر تو اشکالی بکلی و حرجصبر کن، الصّبرُ مِفتاحُ الْفَرَج
view more