برنامه صوتی شماره ۴۵۰ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازیPDF ،تمامی اشعار این برنامهمولوی، دیوان شمس، شماره ۳۱۱۹نشانت کی جوید؟ که تو بینشانیمکانت کی یابد؟ که تو بیمکانیچه صورت کنیمت؟ که صورت نبندیکه کفست صورت به بحر معانیاز آن سوی پرده چه شهری شگرفستکه عالم از آن جاست یک ارمغانیبه نو نو هلالی، به نو نو خیالیرسد، تا نماند حقیقت نهانیگدارو مباش و مزن هر دری راکه هر چیز را که بجویی، تو آنیدلا خیمه خود بر این آسمان زنمگو که نتانم بلی میتوانیمددهای جانت همه ز آسمانستاز آن سو رسیدی همان سوی رانیگمانهای ناخوش برد بر تو دلهانداند که تو حاضر هر گمانیبه چه عذر آید چه روپوش داردکه تو نانوشته غرض را بخوانیخنک آن زمانی که ساقی تو باشیبریزی تو بر ما قدحهای جانیز سر گیرد این دل عروج منازلز سر گیرد این تن مزاج جوانیخنک آن زمانی که هر پاره مابه رقص اندرآید که ربی سقانیگرانی نماند در آن جا و غیریکه گیرد سر مست از می گرانیبه گفت اندرآیند اجزای خامشچنان که تو ناطق در آن خیره مانیچهها میکند مادر نفس کلیکه تا بیلسانی بیابد لسانیایا نفس کلی، به هر دم کیاستکیت میفرستد، به رسم نهانی؟مگو عقل کلّی که آن عقل کل رابه هر دم کسی میکند مستعانیکه آن عقل کلّی شود جهل کلّیگر آبی نیابد ز بحر معانیمولوی، دیوان شمس، شماره ۴۲۴نوبت کهنه فروشان درگذشتنوفروشانیم و این بازار ماستمولوی، دیوان شمس، شماره ۶۰۹در خانه غم بودن از همت دون باشدو اندر دل دون همت اسرار تو چون باشدبر هر چه همیلرزی میدان که همان ارزیزین روی دل عاشق از عرش فزون باشدآن را که شفا دانی درد تو از آن باشدوان را که وفا خوانی آن مکر و فسون باشد******************ای نامه ی اسرار الهی که توییوی آینه ی جمال شاهی که تویی بیرون زتو نیست آنچه در عالم هستاز خود بطلب هرآنچه خواهی که تویی
view more