برنامه صوتی شماره ۶۸۰ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازی۱۳۹۶ تاریخ اجرا: ۹ اکتبر ۲۰۱۷ ـ ۱۸ مهرPDF ،تمامی اشعار این برنامهAll Poems, PDF Formatمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۱۶۹۴ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1694, Divan e Shamsبازآمدم خرامان تا پیش تو بمیرمای بارها خریده از غصّه و زَحیرم(۱)من چون زمین خشکم، لطف تو ابر و مُشکمجز رعدِ تو نخواهم، جز جَعدِ(۲) تو نگیرمخوشتر اسیریِ تو صد بار از امیریخاصه دمی که گویی: ای خسته دل اسیرمخاکی به تو رسیده، به از زری رمیدهخاصه دمی که گویی: ای بینوا فقیرماز ماجرا گذر کن، گو عقل ماجرا راچنگ است ورد و ذکرم، بادهست شیخ و پیرمای جانِ جانِ مستان، ای گنجِ تنگ دستاندر جنّتِ جمالت من غرق شهد و شیرممن رستخیز دیدم، وز خویش نابَدیدم(۳)گر چون کمان خمیدم، پرّنده همچو تیرمخاکی بُدم ز بادت، بالا گرفت خاکمبیتو کجا روم من؟ ای از تو ناگزیرمای نور دیده و دین، گفتی به عقل: بنشینای پردهها دریده، کی می هلی سَتیرَم(۴)؟من بنده الستم، آنِ تو بوده استمآن خیره کُش فراقت، می راند خیرخیرم(۵)کی خندد این درختم بینوبهارِ رویت؟کی دررسد(۶) فَطیرَم(۷) تا نسرشی(۸) خمیرم؟تا خوانِ تو بدیدم، آزاد از ثَریدم(۹)تا خویشِ تو بدیدم، از خویشِ خود نَفیرَم(۱۰)از من گذر چو کردی، از عقل و جان گذشتمدر من اثر چو کردی بر گنبدِ اَثیرم(۱۱)در قَعدهام(۱۲) سلامی، ای جان گزینِ من کنتا بیسلام نبود این قَعده اخیرممن کف چرا نکوبم(۱۳)، چون در کف است خوبم؟من پا چرا نکوبم، چون بم شدهست زیرم؟تبریز شمسِ دین را از ما رسان تو خدمت(۱۴)خدمت به مشرقی به کز روش مُستَنیرَم(۱۵)مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۸۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 188تفرقه در روح حیوانی بودنفس واحد، روح انسانی بودچونکه حق رَشَّ عَلَیْهِم نُورَهمُفتَرِق هرگز نگردد نور اوچون که حق تعالی، نور خویش را بر این جان ها افشانده نور آن خدا هرگز پراکنده نمی گردد.عطار، مختار نامه، باب پانزدهم، شماره ۱۰Attar Poem, Mokhtarnaame, Part 15, #10کی باشد و کی که من مانم و اووین قصّه که کس نخواند من خوانم و اوآن روز که جانِ من برآید از تناو داند و من دانم و من دانم و اوخیام، رباعیاتای رفته به چوگان قضا همچون گوچپ می خور و راست می رو و هيچ مگوکانکس که تو را فکنده اندر تَک و پواو داند و او داند و او داند و اومولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۱۴۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 4, Line # 2146بر کنارِ بامی ای مست مدامپست بنشین(۱۶) یا فرود آ، وَالسَّلام(۱۷)هر زمانی که شدی تو کامرانآن دم خوش را کنار بام دانبر زمانِ خوش هراسان باش توهمچو گنجش خُفیه(۱۸) کن، نه فاش توتا نیاید بر وَلا(۱۹) ناگه بلاترس ترسان رو در آن مَکمَن(۲۰) هَلا(۲۱)مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۱۵۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 4, Line # 2152هر نَکالی(۲۲) ناگهان کان آمده ستبر کنار کُنگرهٔ شادی بُده ستجز کنار بام، خود نَبوَد سقوطاِعتِبار(۲۳) از قوم نوح و قوم لوطمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۸۳۹ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 839, Divan e Shamsبی آن خمیرمایه گر تو خمیر تن راصد سال گرم داری نانش فَطیر باشدمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۴۶۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 2466پیش چوگانهای حکم کُن فَکانمیدویم اندر مکان و لامکانمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۸۱۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 1817مرد غرقه گشته جانی میکَنَددست را در هر گیاهی میزندتا کدامش دست گیرد در خطردست و پایی میزند از بیمِ سَردوست دارد یار، این آشفتگیکوشش بیهوده به از خفتگیآنکه او شاه است، او بی کار نیستناله، از وی طُرفه(۲۴)، کو بیمار نیستبهر این فرمود رحمان ای پسر:کُلُّ یَومٍ هُوَ فِی شَأن* ای پسرای پسر معنوی، برای همین است که حضرت رحمان فرمود: او در هر روز به کاری است.اندرین ره، میتراش و میخراشتا دم آخر، دمی فارغ مباشتا دم آخر، دمی آخر بُوَدکه عنایت با تو صاحبسِر بُوَد**هر چه کوشد جان که در مرد و زن استگوش و چشم شاهِ جان، بر روزن است**** قرآن کریم، سوره الرَحمن(۵۵)، آیه ۲۹Quran, Sooreh Alrahman(#55), Ayeh #29… كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍخدا هر آن به کاری است.** قرآن کریم، سوره حجر(۱۵)، آیه ۹۹Quran, Sooreh Hejr(#15), Ayeh #99وَاعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّىٰ يَأْتِيَكَ الْيَقِينُو پروردگارت را عبادت کن تا مرگ تو در رسد.قرآن کریم، سوره آل عمران(۳)، آیه ۱۹۵ *** Quran, Sooreh Ale Emran(#3), Ayeh #195….أَنِّي لَا أُضِيعُ عَمَلَ عَامِلٍ مِنْكُمْ مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَىٰ….…همانا من عمل هیچ عمل کننده ای را، چه مرد و چه زن، ضایع نمی کنم…مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۰۷۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 3070و آن عدم کز مرده مردهتر بودوقت ایجادش، عدم مُضطَر(۲۵) بودکُلَّ یَومٍ هُوَ فِی شَأنٍ بخوانمر ورا بی کار و بیفعلی مدان«خدا هر آن به کاری است» را بخوان. و هرگز او را بی کار مینگار.مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۷۰۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 1704هر مرض دارد دوا، میدان یقینچون دوایِ رنجِ سرما، پوستینچون خدا خواهد که مردی بفسُرَدسردی از صد پوستین هم بگذرددر وجودش لرزهای بنهد، که آننه به جامه به شود، نه از آشیانچون قضا آید، طبیب ابله شودوآن دوا در نفع هم گمره شودکی شود محجوب، ادراکِ بصیر؟زین سبب هایِ حجابِ گولگیر(۲۶)اصل بیند دیده، چون اَکمَل(۲۷) بودفرع بیند، چونکه مرد اَحوَل(۲۸) بودمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۲۳۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 1232چون قضا آید، شود دانش به خوابمَه سیه گردد، بگیرد آفتاباز قضا این تَعبیه(۲۹) کی نادر است؟از قضا دان، کو قضا را مُنکر استمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۲۵۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 1257ای خُنُک آن کو نکوکاری گرفتزور را بگذاشت، او زاری گرفتگر قضا پوشد سیه، همچون شَبَتهم قضا دستت بگیرد عاقبتگر قضا صد بار، قصد جان کندهم قضا جانت دهد، درمان کنداین قضا صد بار اگر راهت زندبر فراز چرخ، خرگاهت(۳۰) زنداز کرم دان اینکه میترساندتتا به مُلکِ ایمنی بنشاندت(۱) زَحیر: پیچش، رنج، بیماری(۲) جَعد: موی پیچیده و تابدار(۳) نابَدید: غایب، ناپیدا، نامرئی(۴) سَتیر: پوشیده، مستور(۵) خیرخیر: بیهوده، به بیهودگی(۶) دررسیدن: ور آمدن، ور رسیدن خمیر (۷) فَطیر: نانی که خمیر آن ور نیامده باشد(۸) سرشتن: خمیر کردن، آغشته کردن(۹) ثَرید: آبگوشت که نان در آن خرد کنند(۱۰) نَفیر: گریزنده، نفرت کننده، ناله و زاری و فریاد(۱۱) گنبدِ اَثیر: آسمان، کره آتش که بالای هواست(۱۲) قَعده: نشستن در نماز، توقف هویت گرفتن از حرکت فکر(۱۳) کف کوبیدن: دست زدن(۱۴) خدمت رساندن: سلام و احترام ابلاغ کردن(۱۵) مُستَنیر: نور گیرنده، نور جوینده(۱۶) پست بنشین: آسوده بنشین، راحت بنشین، عقب تر بنشین(۱۷) وَالسَّلام: سلام بر تو باد(۱۸) خُفیه: پنهان، نهفته(۱۹) وَلا: دوستی(۲۰) مَکمَن: کمینگاه، نهانگاه، منظور نهانخانه دل و احوال قلبی است که از دیگران مستور است.(۲۱) هَلا: کلمه تنبیه، آگاه باش(۲۲) نَکال: مجازات سخت(۲۳) اِعتِبار: عبرت گرفتن(۲۴) طُرفه: شگفتی آور، عجیب(۲۵) مُضطَر: بیچاره(۲۶) گولگیر: ابله شناس، شکار کننده آدم های احمق(۲۷) اَکمَل: کامل تر(۲۸) اَحوَل: لوچ، کج چشم(۲۹) تَعبیه: آراستن لشکر، مقدمه سازی، فراهم آوردن(۳۰) خرگاه: خیمه بزرگ، سراپرده
view more