برنامه صوتی شماره ۶۸۲ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازی۱۳۹۶ تاریخ اجرا: ۲۳ اکتبر ۲۰۱۷ ـ ۲ آبانPDF ،تمامی اشعار این برنامهAll Poems, PDF Formatمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۹۲۳ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 923, Divan e Shamsرسید ساقیِ جان، ما خمارِ خواب آلودگرفت ساغرِ زَرّین، سرِ سَبو بگشودصَلایِ باده جان و صَلایِ رَطلِ گرانکه میدهد به خُماران به گاه زودازود(۱)زهی صباحِ مبارک، زهی صبوحِ عزیزز شاه جامِ شراب و ز ما رکوع و سجودشرابِ صافی و سلطان ندیم و دولت یاردگر نیارم(۲) گفتن که در میانه چه بودهر آنکه می نخورد، بر سرش فروریزدبگویدش که: برو در جهانِ کور و کبود(۳)در این جهان که در او مُرده میخورد مُردهنخورد عاقل و ناسود و یک دمی نَغُنود(۴)چو پاک داشت شکم را، رسید باده پاکزهی شراب و زهی جام و بزم و گفت و شنودشراب را تو نبینی و مست را بینینبینی آتش دل را و خانهها پردوددلِ خَسان(۵) چو بسوزد، چه بویِ بد آیددلِ شَهان چو بسوزد، فزود عَنبر و عودنبشته بر رخِ هر مست، رو که جان بردینبشته بر لبِ ساغر که عاقبت محمودنبشته بر دفِ مطرب که زُهره بنده تونبشته بر کفِ ساقی که طالِعَت مَسعود(۶)بخند، موسی عمران! به کوریِ فرعونبخور، خلیل خدا! نوش، کوریِ نمرودبلیس اگر ز شرابِ خدای مست بُدیز صد گنه نشدی هیچ طاعتش مَردود(۷)خمش کنم که خمش بِهْ به پیشِ هشیارانکه خلق خیره شدند و خیالشان افزودمولوی، دیوان شمس، ترجیعات، شماره ۴۱ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Tarjiaat)# 41, Divan e Shamsغلطم(۸)، ترا اگر خود نبدی وِصال و فُرقت(۹)تنِ تو چو اهلِ ماتم، بنپوشدی کبودی(۱۰)مولوی، دیوان شمس، رباعی شماره ۱۵۴۸ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Robaee)# 1548, Divan e Shamsای دل گر ازین حدیث آگاهی توزین تفرقهٔ خویش چه میخواهی تویک لحظه که از حضور غایب مانیآن لحظه بدانکه مشرک راهی تومولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۸۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 186مُفترق شد آفتاب جان هادر درون روزن ابدان هاچون نظر در قُرص داری، خود یکی استو آنکه شد محجوب ابدان، در شکی استتفرقه در روح حیوانی بودنفس واحد، روح انسانی بودچونکه حق رَشَّ عَلَیْهِم نُورَه*مُفتَرِق هرگز نگردد نور اوچون که حق تعالی، نور خویش را بر این جان ها افشانده نور آن خدا هرگز پراکنده نمی گردد.* حديثهمانا خداوند بلند مرتبه، آفریدگان را در تاریکی بیافرید. پس روشنی خود را بر آنان بتابانید. هر که را آن نور، بر خورد به راه راست آید و هر که را آن نور بر نخورد به گمراهی رود.مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۲۵۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 1253موسی و فرعون در هستی توستباید این دو خصم را در خویش جستمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۴۳۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 2438تسلیم کردنِ مرد، خود را به آنچه التماس زن بود از طلبِ معیشت و این اعتراض زن را اشارات حق دانستنمرد، زآن گفتن پیشمان شد چنانکز عَوانی(۱۱) ساعتِ مُردن، عَوانگفت: خصمِ جانِ جان، من چون شدم؟بر سرِ جانم لگدها چون زدم؟چون قضا آید، فرو پوشد بَصَر(۱۲)تا نداند عقل ما، پا را ز سرچون قضا بگذشت، خود را میخورد(۱۳)پرده بدریده گریبان میدردمرد گفت: ای زن، پیشمان میشومگر بُدَم کافر، مسلمان میشوممن گنهکارِ تُواَم، رحمی بکنبر مَکَن یکبارگیم از بیخ و بُنکافرِ پیر ار پشیمان میشودچونکه عذر آرد، مسلمان میشودحضرتِ پُر رحمت است و پُر کرمعاشق او هم وجود و هم عدمکفر و ایمان، عاشقِ آن کبریامسّ و نقره، بندهٔ آن کیمیامولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۴۴۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 2447در بیان آنکه موسی و فرعون هر دو مسخَّرِ مشیّتاند چنانکه زهر و پازهر و ظلمات و نور و مناجات کردن فرعون به خلوت تا ناموس نشکندموسی و فرعون، معنی را رَهی(۱۴)ظاهر، آن ره دارد و این بیرهیروز، موسی پیشِ حق، نالان شدهنیم شب، فرعون، گریان آمدهکین چه غُلّ(۱۵) است ای خدا بر گردنم؟ورنه غُل باشد، که گوید من منم؟ز آنکه موسی را مُنَوَّر کردهایمر مرا ز آن هم مُکَدَّر کردهایز آنکه موسی را تو مَهرو کردهایماهِ جانم را سیهرو کردهایبهتر از ماهی نبود اِستارهامچون خُسوف آمد، چه باشد چارهامنوبتم گر رب و سلطان میزنند(۱۶)مه گرفت و خلق، پَنگان(۱۷) میزنندمیزنند آن طاس(۱۸) و غوغا میکنندماه را زان زَخمه(۱۹) رسوا میکنندمن که فرعونم، ز خلق، ای وای منزخمِ طاس، آن رَبّیَ الاَعلایِ من**من که فرعونم، ای وای بر من از مردم که مرا پروردگار برتر خطاب می کنند، این نواختن و کوبیدن بر طاس و طشت، خسوف و تیرگی روح مرا فاش می کند و رسوایم می نماید.خواجهتاشانیم(۲۰)، اما تیشهاتمیشکافد شاخِ تر در بیشهاتباز شاخی را مُوَصَّل(۲۱) میکندشاخِ دیگر را معطّل میکندشاخ را بر تیشه دستی هست؟ نیهیچ شاخ از دست تیشه جست؟ نیحقِّ آن قدرت که آن تیشه تو راستاز کرم کن این کژی ها را تو، راستباز با خود گفته فرعون: ای عجبمن نه در یا ربَّناام جمله شب؟در نهان، خاکی و موزون میشومچون به موسی میرسم، چون میشوم؟رنگِ زَرّ قلب(۲۲)، دَهتو میشودپیش آتش، چون سیهرو میشودنه، که قلب و قالبم در حکم اوست؟لحظهای، مغزم کند، یک لحظه پوستسبز گردم، چونکه گوید: کشت باشزرد گردم، چونکه گوید: زشت باشلحظهای ماهم کند، یک دم سیاهخود چه باشد غیرِ این، کار اِله؟پیش چوگانهای حکم کُن فَکان***میدویم اندر مکان و لامکانچونکه بیرنگی اسیرِ رنگ شدموسیی با موسیی در جنگ شدچون به بیرنگی رسی کان داشتیموسی و فرعون دارد آشتی** قرآن کریم، سوره نازعات (۷۹) ، آیه ۲۳ و ۲۴Quran, Sooreh Naazeaat(#79), Ayeh #23,24فَحَشَرَ فَنَادَىٰفَقَالَ أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَىٰپس فرعون با بزرگان دربار خویش انجمن کرد و از روی غرور گفت: منم خدای برتر شما*** قرآن کریم، سوره يس (٣۶) ، آیه ۸۲Quran, Sooreh Yaasin(#36), Ayeh #82إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُچون بخواهد چیزی را بیافریند، فرمانش این است که می گوید: باش، پس مىشود.(١) زودازود: زود به زود، با فاصله کم در زمان(٢) یارستن: توانستن، از عهده برآمدن(٣) کور و کبود: ناقص و رسوا، معیوب(۴) غُنودن: خفتن، خوابیدن، آرمیدن(۵) خَس: پست، فرومایه، ناکس(۶) مَسعود: سعادتمند، نیکبخت(۷) مَردود: ردشده، غیرقابلقبول(۸) غلطم: خطا کردم، غلط گفتم(۹) فُرقت: جدایی(۱۰) کبود: تیره و سیاه(۱۱) عَوان: سخت گیرنده و ظالم و زجرکننده، سرهنگ دیوان سلطان(۱۲) بَصَر: بینایی، چشم، حس بینایی(۱۳) خود خوردن: در اندیشه اندوه بار فرو رفتن و دم برنیاوردن(۱۴) رَهی: سالک، راه رو(۱۵) غُلّ: طوق و بند آهنی که به گردن یا دستوپای زندانیان میبستند(۱۶) نوبت زدن: طبل و نقاره و دهل و کرنا زدن، نقاره ای که روزی چند بار بر در سرای شاهان می زدند.(۱۷) پَنگان زدن: عمل زدن بر روی مس. پنگان به معنی طاس و کاسه مسین است(۱۸) طاس: کاسه مسی(۱۹) زَخمه: مضراب که به سیم های ساز می نوازند(۲۰) خواجهتاش: هریک از غلام یا نوکرانی که یک خواجه یا رئیس دارند(۲۱) مُوَصَّل: پیوند زده(۲۲) زَرّ قلب: طلای تقلّبی
view more