پخش زندهی مراسم بيرون اومدن معدنچىهاى شيليايی رو بعد از ٦٩ روز گرفتارى از معدن سن خوزه بيش از يك ميليارد نفر تماشا كردن.
هکتور توبار یه داستاننویسه که پنچ ماه بعد از اینکه اینها اومدن بیرون باهاشون مصاحبهکرده و کتابی دربارهی ماجرا نوشته. سوژهی این اپیزود یه بخشی از اون کتابه که به شکل به مقالهی مستقل چاپ شده.
با پوشش رسانهای عظیمی که این ماجرا داشت، بیشتر ما یه چیزهایی دربارهاش خوندیم و دیدیم و شنیدیم. اما جالبی این مقاله اینه که بیشتر به سختیهای فیزیکی و روحی ماجرا از نگاه خود معدنچیها میپردازه. مخصوصن توی اون هفده روز اول که هنوز کسی پیداشون نکرده، امید نجات کمه و آب و غذای ناچیزی برای زندهموندن دارن. داستان، درواقع روایت دشواریهای فیزیکی و روحی این تجربهی عجیب و غریبه.
به جز این، نویسنده خود حادثه رو هم خوب شرح میده. از قول معدنچیها میگه که فروریختن معدن به این بزرگی مثل اين بود كه توی زمين باشی و زمینلرزه رو تجربه کنی. خیلی توصیف تکاندهندهایه بهنظرم. آخرهاش یه توضیحاتی هم درباره تغییر شرایط تو قسمت دوم گرفتاری میده که اون هم خوبه؛ وقتی که پیداشدن ولی هنوز اون پایین گرفتارن و البته احتمال ریزش دوباره معدن هم هنوز هست. حالا دسترسی به روزنامه و غذا و تلویزیون و آیپاد دارن، اتحاد و همدلی اولیه از بین رفته، نصفشون دیگه بیخیال مراسم دعای روزانه شدن و کل گروه سر تقسیم پولی که فکر میکنن بیرون منتظرشونه همهاش میافتن به جون هم.
Create your
podcast in
minutes
It is Free