نگو بدرود من از واژه ی بدرود می ترسم
درخت سبزم از خشکیدنِ این رود می ترسم
نرو ! جز تو کسی دیگر زبانم را نمی فهمد
چنان درمانده ام از اتفاقی زود می ترسم
خوشم از آنچه می بافم برای قصه های خود
نکن رؤیای شیرین مرا نابود می ترسم
تمام لحظه های عمر در وحشت گذشت و من
چنانم کز نوای حضرت داوود می ترسم
درون ذهن مغشوشم چه پرسش ها بجا مانده
چه خواهد شد من از افکار وهم آلود می ترسم
من ابراهیم دورانم که از آتش نمی ترسم
من از آتش بیار دوزخ نمرود می ترسم
دکلمه و شعر فرح علی بابایی
میکس سایت دکلمه
view more