و من ان چیزی که من دیدم در سیاهی دو چشمانت
ندایی بود درون دل
که گویی قاتل جانم
گلویم را
لبانم را
و این رنگ های قلبم را
بدون مکث به زیر ناخونش یک درم فشار میداد
فشردی دست سردم یا تو ای جانم
تو ای کسبم
تو ای کارم
تو که روحی درون من
فداکارم!
نفهمیدم ولی ناگه درون قلب من گویی
مریضی درجدار دل ،دل میکند
جان میداد
به روزی که گذشت و ما
رسیدیم تا به دیروزم
صدایی از درون گفتم
کجایی تو؟بیفروزم!
مرا از رفتنت جوری
ترساند ان زمان گویی
صدای حرکت عقربه در گوش سوت میزد
و تیک عقربه من را ز سمع تاک
میترساند
مرا دریاب تو ای یارم
مرا دریاب تو اب محبوب دلدارم!
نمیگویم مرا بسپار دست باد
نمیگویم رهایم کن
نمیگویم تو هستی قاتل جانم
فقط میگویمت
جانا مرا درک کن
من هستم ان کسی که از غم هجران میترسد
مرا درک کن
در این بحبوحه تقدیر
که هرجا هست تهش بن بست
بیا نزدیک تر گاهی
صدایم کن
و دیگر لحظه ای دیگر وجودت را به اغوشی فدایم کن
مرا هرلحظه تو با عشق خطابم کن
اگر روزی کسی پرسد که در او چه تو را لرزاند
فقط تنها توانم گفت
و آن چیزی که من دیدم در سیاهی دو چشمانش
مرا برخود میلرزاند
نفهمیدم
نمیدانم
نام شعر:درد عاشقی
شعر و صدا از:#سپیده _شعبانی
instagram id:spiid.eh💖#رادیو_شعر_پارسی#سهراب_سپهری #فروغ_فرخزاد #هوشنگ_ابتهاج #نیما_یوشیج#حسین_منزوی #سعید_بیابانکی#علیرضا_آذر#سید_علی_صالحی#کاظم_بهمنی#فریدون_مشیری#کیوان_شاهبداغی#سید_تقی_سیدی#آثار_ماندگار#غزل_فاخر#نوستالوژی#شعر#ترانه#شاعر_جوان#شعر_امروز#دکلمه#شعر_سپید#احمد_شاملو#نریشن
view more