فصل نوزدهم :زندگانی جان
کار هند در علم، هم بسی دیرینه سال است و هم بسیار جوان: از آنجا که پیشه ای مستقل و دنیایی است، جوان است، و از آن رو که علاقة ثانوی روحانیان بود، سالخورده است. چون دین؛ هستة اصلی زندگی هندو بود، نخست آن دسته علومی توسعه یافت که به دین یاری می داد: علم نجوم از پرستشِ اَجرامِ سماوی و رصدِ حرکاتِ آنها رشد کرد، و مراد از آن نیز تعیین و تثبیتِ دقیقِ روزهای جشن و قربانی بود؛ دستور زبان و فقه اللُغه از این پافشاری شکوفا شد که هندوان معتقد بودند هر نماز و دعایی، اگر چه به زبانی مرده بیان شده باشد، باید از نظر متن و تلاوت به نحو صحیح برگزار شود. دانشمندان هند هم، مثل علمای قرون وسطای ما غربیها، خواه کمی بهتر یا بدتر، همان روحانیان آن سرزمین بودند.
مراد از «جان» (که اینجا برای برگردان واژة mind برگزیده ام)، چنانکه در «مثنوی» مولوی آمده، این است: دارندة سخن، علم، نیکی و بدی، محنت، شوری و تلخی و شیرینی، شرمساری، هوش، بغض، پندار و خیال، وارستگی و مانند اینها؛ عشق آمیز، عیسی دم، اندیشه شناس، پیش اندیش، طالب اسرار، صافی، دستخوش سود و زیان و خوف زوال، لگدکوب خیال، در بند یا ایمِن از غم و رنج و شَقا، محوِ عشق و محوِ حق است؛ و خلاصه به معنایی که در ابیات زیر دارد – : جان چو باشد با خبر از خیر و شر ... شاد از احسان و گریان از ضرر -چون سَر و ماهیتِ جان؛ مُخبر است ... هر که او آگاهتر؛ با جان تر است- اقتضای جان چو ای دل آگهی است ... هر که آگه تر بود جانش قوی است- خود جهان جانِ سراسر آگهی است ... هر که بیجان است از دانش تهی است
علمِ نجوم شاخة فرعی علمِ احکامِ نجوم بود، و آرام آرام خود را از زیر[نفوذ] نجومِ یونانی آزاد کرد. "سیدهانتها" (در خدود 425 ق م) بر شالودة علمِ یونانی استوار بود، و "واراها میهیرا"، که تلخیصِ اثرش دارای عنوانِ پرمعنای «دستگاهِ کاملِ علمِ تنجیمِ طبیعی» است، بِصِراحت بَستگیش را به یونانیها تصدیق می کند. "آریاب هاطا"، که بزرگترین منجم و ریاضیدانِ هندو بود موضوعاتِ ظریفی چون معاملاتِ درجة دوم، خطوطِ مثلثاتی، و ارزش (عدد پی) را به نظم درآورد؛ کسوف و خسوف، انقلابَیْن و اعتدالَیْن را تبیین و تشریح کرد، کُرَویتِ زمین و گردشِ شبانروزی آن را حولِ محور بیان داشت، و با پیشگویی دلیرانة خود بر علمِ رنسانس پیشی گرفت و چنین نوشت که «فلکِ ستارگان ثابت است و زمین، با حرکتِ وضعیش، طلوع و غروب روزانة سیارات و ستارگانِ [ثوابت] را ایجاد می کند.» براهماگوپتا، که نامورترین جانشینِ اوست، دانشِ نجومی هند را تنظیم کرد، اما با ردِ نظریة" آریاب هاطا" دربارة حرکتِ وضعی زمین مانع تکامل این علم شد. این مردان و پیروانشان تقسیم بندی بابلی افلاک را به صور فلکی منطقةالبروج، با راه و رسم هندی تطبیق دادند؛ تقویمی مرکب از دوازده ماه، و هر ماه سی روز، و هر روز سی ساعت ساختند. و هر پنج سال، یک ماه کبیسه به آن افزودند؛ با دقتِ قابل توجهی قُطرِ ماه، گرفتهای ماه و خورشید، وضعِ قُطبَین، وضع و حرکت ستارگان بزرگ را محاسبه کردند. آنجا که در سیدهانتا نوشتند که «زمین به سبب قوة ثقلش همه چیز را به خود می کشد.» نظریة جاذبه، اما نه قانون آن، را بیان کردند.
هندیان برای آنکه این محاسبات پیچیده را انجام دهند یک دستگاه ریاضی پدید آوردند که در همه چیز، جز در هندسه، از دستگاه یونانیان عالیتر و بهتر بود. در میان اساسیترین بخشهای میراث شرقی ما، ارقام «عربی» و سلسلة اعشاری است، که این هر دو از هند، و با واسطة اعراب، به ما رسید. ارقامی را که بغلط «عربی» خوانده اند در فرمانهای سنگنبشتة آشوکا (حدود 256 ق م) می توان یافت، و این تاریخ ،هزار سال قبل از آن است که این ارقام در کتابهای عربی دیده شود. لاپلاسِ بزرگ و بلندمنش می گوید:
روشِ کارآمدِ بیان همة اعداد به کمک ده علامت را، که هر یک هم، ارزشِ وصفی و هم، ارزشِ مطلق دارند، هند به ما داد؛ و این اندیشة ژرف و مهم اکنون برای ما آن قدر ساده است که ارزش حقیقی آن را ندیده می گیریم. اما همین سادگی آن، و سهولتِ عظیمی که در همة محاسبات فراهم آوردند، باعث شده است که علمِ حساب را در ردیفِ اولِ ابداعاتِ مفید قرار دهد؛ و ما عظمتِ این دستاوردِ بزرگ را هنگامی درک خواهیم کرد که به یاد بیاوریم که نبوغِ ارشمیدس و آپولونیوس، دو تن از بزرگترین مردانِ جهانِ باستان، از آن غافل مانده بود.
مدتها قبل از آنکه سلسلة اعشاری در کتبِ اعراب و سوریها دیده شود، آریاب هاطا و براهماگوپتا آن را می شناخته اند. چین آن را از مبلغان بودایی گرفت؛ و گویا ابوعبدالله محمدابن موسی خوارزمی، بزرگترین ریاضیدان عصر خود (متوفی به سال 850 میلادی) [یا بین 220 تا 230 یا بعد از 232 ه ق]، آن را به بغداد آورده است. تا آنجا که می دانیم کهنترین زمان استفاده از صفر در آسیا و اروپا در یک سندِ عربی است که تاریخ آن به 873 میلادی می رسد، و این سه سال زودتر از اولین پیدایش شناخته شدة آن در هند است، ولی جملگی در این اتفاق دارند که اعراب این را هم از هند وام گرفتند، و کوچکترین و، در عین حال، با ارزشترینِ همة ارقام یکی از ره آوردهای کمیاب هند به بشریت است.
جبر را گویا هندیان و یونانیان مستقل از یکدیگر تکامل بخشیدند؛ اما از نامِ عربی این علم («الجبر»)، که ما [غربیها] پذیرفته ایم، معلوم می شود که این علم از اعراب، (از هند) به اروپای باختری رسیده است نه از یونان. پیشگامانِ بزرگِ هندی در این حوزه هم، مانند نجوم، عبارت بودند از آریاب هاطا، براهماگوپتا، و بیهاسکارا. گویا بیهاسکارا (متولد به سال 1114 میلادی) علامت رادیکال، و بسیاری از علایم جبری را ابداع کرده است. این مردان، مفهومِ ذهنیِ کمیتِ منفی را، که جبر بی آن ناممکن است، به وجود آوردند؛ برای یافتن جایگشتها و ترکیبات، قواعدی آوردند؛ جذر عدد 2 را پیدا کردند؛ و در قرن هشتم میلادی، معادلاتِ نامعینِ درجة دوم را که تا هزار سال بعد، یعنی تا زمان اویلر، ناشناخته بود حل کردند. علمشان را به شکل شاعرانه ای بیان می کردند، و به مسائل ریاضی ظرافتی می دادند که خاص عصر طلایی هند است. این دو مسئلة زیر نمونه ای از جبر ساده تر هندو می باشد:
یک پنجمِ یک دسته زنبور بر شکوفة [درخت] کادامبا نشستند؛ یک سوم بر گل سیلیندرا؛ سه برابر تفاضل آن تعداد به طرف شکوفه کوتاجا پرواز کردند. یک زنبور باقیمانده در هوا اینسو و آنسو می رفت. ای دلبر افسونگر، تعداد زنبورها را برایم بگو ... [مثال دیگر] ای محبوبم، هشت یاقوت، ده زمرد، و یکصد مروارید را که در گوشوار توست برایت به مقدار مساوی خریده ام؛ و مجموع قیمتهای این سه نوع گوهر سه عدد کمتر از نصف یکصد بود، ای زن خجسته، بهای هریک را به من بگو.
هندیان در علم هندسه چندان توفیقی نیافتند. روحانیان در اندازه گیری و ساختنِ محراب، قضیة فیثاغورس را (که بنا بر آن، در مثلث قائم الزاویه مربع وتر مساوری است با مجموع مربعات اضلاع دیگر) چند صد سال قبل از میلاد مسیح به ضابطه درآوردند. آریاب هاطا، احتمالاً تحت تأثیر یونانیان، مساحت مثلث، ذوزنقه، و دایره را پیداکرده و ارزشِ عدد «پی» (نسبت قطر دایره به محیطِ آن را تا 3.1416 پیدا کرد، و از نظر دقت و صحت هیچ محاسبة دیگری تا زمان پورباخ (1423-1461) در اروپا با آن برابر نبود. بیهاسکارا، گرچه به صورت ناقص، در حساب دیفرانسیل پیشگام بود، آریاب هاطا جدول سینوس را تنظیم کرد و در رسالة «سوریا ـ سیدهانتا» یک شیوة مثلثاتی به وجود آورد که از آنچه یونانیان می شناختند پیشرفته تر بود.
نخستین عالم جبری که ما می شناسیم دیوفانتوس یونانی (360 میلادی) است، که یک قرن پیش از آریاب هاطا می زیست؛ اما [فلوریان] کجوری عقیده دارد که او آن را از هند آموخت.
دو نظام اندیشة هندی نظریه های فیزیکی آوردند که حاکی از شباهت آنها با نظریات یونانی است. کانادا، بنیادگذار فلسفة ویشیشیکا، عقیده داشت که جهان از اتمها ترکیب شده، و این اتمها به اندازة عناصر, تعدد و تنوع دارند. جِینها بر آن بودند که همة اتمها از یک نوعند و با وجوه گوناگون ترکیبشان مواد مختلف به وجود می آورند . کانادا معتقد بود که نور و حرارت، گونه هایی از یک جوهرند؛ اودینه معتقد بود که هر حرارتی از خورشید است؛ و "واچِس پاتی"، نظیر نیوتن، نور را مرکب از ذرات کوچکی می دانست که از مواد جدا می شود و به چشم می خورد. در رسالات موسیقی هندی، نُت و فواصل موسیقی مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته و از نظر ریاضی محاسبه شده است؛ و مفهوم «قانون فیثاغورس» عرضه شده که، بنابرآن، تعداد ارتعاشات، و بنابراین، ارتفاع نت [یا، صوت]، با طول زه میان نقطة اتصال و نقطة تماس نسبت معکوس دارد. شواهدی در دست است که دریانوردان هندی در قرون اولیة میلادی قطبنمایی به کار می بردند که به شکل یک ماهی آهنیی بود که در یک ظرف روغن شناور بود و جهت شمال را نشان می داد.
شیمی از دو منبع تکامل یافت: یکی طب و دیگری صنعت. دربارة برتری شیمیایی چُدَنِ هند باستان، و دربارة تکامل صنعتی عالی عهد سلسلة گوپتا مدارکی موجود است. در این عهد، حتی امپراطوری روم در زمینة صنایع شیمیایی مثل رنگرزی، دباغی، صابون سازی، شیشه گری و ساروج سازی هند را به چشم ماهرترین ملتها نگاه می کرد. در همان آغاز قرن دوم میلادی ناگارجونا یک جلدِ کامل از آثارش را به بحث در جیوه اختصاص داد. هندیان تا قرن ششم در زمینة شیمی صنعتی خیلی از اروپا جلوتر بوده اند؛ آنها در تَکلیس، تقطیر، تصعید، بخاردادن، ثابت کردن، ایجاد نور بدون حرارت، اختلاط گَردِ بیهوشی و گَردِ خواب، و تهیة نمکهای فلزی و ترکیبات و آلیاژها استاد بودند. در هند باستان، آب دادن فولاد به درجه ای از کمال رسیده بود که تا امروز هم در اروپا ناشناخته است؛ می گویند پیشکشِ خاصِ با ارزشی که پوروس شاه برای اسکندر انتخاب کرد، زر و سیم نبود، بلکه 15 کیلو فولاد بود. مسلمین قسمت بسیاری از این علم و صنعت شیمیایی هندیان را به خاور نزدیک و اروپا بردند؛ مثلا راز ساختن تیغهای دمشقی را اعراب از ایرانیها و ایرانیها از هند گرفته بودند.
علم تشریح و فیزیولوژی، مثل برخی از سیماهای شیمی، محصولِ فرعیِ طبِ هندی بود. طبیبان هندی، در قرن ششم ق م، رباطها، انواع بخیه، جهازِ لَنفی، شبکة عصبی، نیام، بافتهای چربی و عروقی، غِشاهای بَلغمی و زُلالی، و نیز عضلاتی را، بیش از آنچه امروزه از روی هر جسدی می توان نشان داد، وصف کردند. طبیبان پیش از عصر مسیحیت در هند نیز مانند ارسطو مفهوم نادرستی از قلب داشتند، چه آن را جایگاه و عضو آگاهی انسان می دانستند و براین فرض بودند که اعصاب از سوی قلب به بالا و پایین می رود. ولی فرایندهای گوارش، یعنی اعمال متفاوت عصاره های مِعدَوی، تبدیل کیموس به کیلوس، و تبدیل این به خون را بسیار خوب می فهمیدند. آتریا(در حدود 500 ق م) – دوهزار و چهارصد سال پیش از "وایس مان" – براین نظر بود که تخم والدین مستقل از تن والدین است، و به شکل کوچک، تمام سازوارة والدین را در خود دارد. آزمودن مردی را، به عنوان شرط لازم ازدواج مردان، توصیه می کردند؛ و قانون نامة مانو از ازدواج با دخترانی که مبتلا به سل، صرع، بَرَص، سوء هاضمة مزمن، بواسیر، یا پرچانگی هستند بر حذر می دارد. مَکاتِبِ طب هندی در 500 ق م نظارت بر ولادت را، با جدیدترین سبکِ موافق با الاهیات، با این نظریه تنظیم می کردند که، در طی دوازده روز دورة خونریزی ماهیانه، آبستنی ناممکن است. رشد جنین را با دقت بسیار وصف می کردند؛ و یادآور می شدند که نوع پسر یا دختر بودن جنین مدتی نامعین می ماند، و مدعی بودند که در برخی از موارد می توان با غذا یا دوا جنسیت جنین را تغییر داد.
گزارشهای هندو دربارة علم پزشکی با «آثروه - ودا» آغاز می شود؛ در این ودا فهرستی از بیماریها و علایم آنها، همراه با توده ای از افسون و اوراد ذکر شده است. طب اصولا به عنوان دستیار جادو پدید آمد: شفا دهنده، وسایل، زمینی، درمان را مورد مطالعه قرار می داد و آنها را برای کمک به فرمولهای روحانیش به کار می گرفت. با گذشت زمان، تکیة او بر این اسباب و عللِ دنیایی زیادتر شد و از ورد جادویی هم، مانند روشهای متکی به روانشناسی ما، کمک گرفت. «آثروه- ودا» افزوده ای هم داشت به نام «آجور – ودا» (یا علم طول عمر). در این کهنترین نظام طب هندی بیماری را به بی نظمی در یکی از چهار خلط (هوا، آب، بلغم، و خون) نسبت می دادند، و درمان را با گیاهان دارویی و افسون توصیه می کردند. بسیاری از تشخیصها و درمانهای این نظام هنوز هم در هند معمول است، و با توفیقی همراه است که گاه رشک طبیبان غربی را برمی انگیزد. در «ریگ-ودا» نام بیش از هزار گونه از این گیاهان آمده است، و همین کتاب آب را بهترین درمان بیشترین امراض می داند. حتی در ادوار ودایی طبیبان و جراحان، از پزشکان جادوگر مجزا بودند، و در خانه هایی زندگی می کردند که گرداگرد آنها را باغهایی گرفته بود که در آنها گیاهان دارویی می کاشتند.
پزشکان برجستة هندی عبارتند از: "سوش روتا"، در قرن پنجم ق م، و چاراکا، که در قرن دوم میلادی می زیست. "سوش روتا" استادِ طبِ دانشگاهِ بِنارس بود و دربارة نظامِ تشخیص و درمان کتابی به زبان سانسکریت نوشت، که مُفرداتِ آن را از استادش "دان وان تاری" اخذ کرده بود. در کتابش از جراحی، مامایی، پرهیز، استحمام، دارو، تغذیه و بهداشت نوزاد، و آموزش پزشکی مشروحاً بحث می کند. چاراکا کتاب "سام هیتا" (یا دانشنامة) طب را تألیف کرد که هنوز هم در هند از آن استفاده می شود. او به شاگردانش سوگندی می آموخت که کمابیش به مفهوم سوگند بقراطی نزدیک است: «باید بیمارانتان را نه برای خودتان، نه برای رسیدن به جیفة دنیایی، بلکه تنها برای خیر انسانهای رنجور درمان کنید، و بدین گونه برهمه برتری یابید.» کم آوازه تر از این دو، یکی "واگب هاتا" است(625 میلادی) که تلخیصی در علم طب به نظم و نثر دارد، و دیگری "بهاوا میسرا"(1550) است، که صد سال پیش از هاروی، در کتاب قطوری که دربارة تشریح و فیزیولوژی و طب نوشته، از گردش خون نام می برد، و جیوه را برای بیماری نوظهور سیفیلیس تجویز می کند. این بیماری را پرتغالیها به عنوان بخشی از میراث اروپا به هند برده بودند.
"سوش روتا" بسیاری از اعمال جراحی، مثل آب مروارید، فتق، درآوردن سنگ، سزارین، و مانند اینها، و 121 ابزار جراحی، از قبیل انواع نِشتَر، سوند، فورسپس، میل، و سْپِکولوم برای مَهبِل و مقعد را شرح می دهد. او، به رغم منع برهمنان، مدافع تشریح اجساد بود و آن را در تربیت جراحان ضروری می دانست. او اولین کسی بود که قسمتهایی از پوست بدن را به گوشِ پاره شده ای پیوند زد؛ بر اثر کارهای او و اَخلافِ هندیش بود که رینوپلاستی، یا جراحی ترمیمی بینی، به طبِ جدید رسید. گاریسُن می گوید: «هندیانِ قدیم تقریباً همه گونه عمل مهمی را، به استثنانی بستن شریانها، انجام می دادند.» دست و پا قطع می کردند؛ جراحیهای درون شکم را انجام می دادند؛ شکستگیها را جا می انداختند؛ انواع بواسیر و فیستول را در می آوردند. سوشروتا اصول دقیقی برای مقدمات جراحی وضع کرد؛ پیشنهاد او برای استریل کردن زخم، از طریق دود دادن با مواد گندزدا، یکی از کهنترین کوششهای شناخته شده در جراحی مطابق با روشهای ضدعفونی است. سوشروتا و چاراکا هردو کاربرد شرابهای طبی را برای ایجاد بیحسی در برابر درد ذکر می کنند. در سال 927 میلادی دو جراح جمجمة یک پادشاه هندی را با مته سوراخ کردند، و با استفاده از دارویی به نام ساموهینی او را در هنگام عمل بیحس کردند.
سوشروتا 1120 بیماری بر می شمارد، و برای کشف آنها تشخیص از طریق مشاهده، لمس با دست، و گوش دادن به صداهای بدن بیمار را توصیه می کند. گرفتن نبض در رساله ای به تاریخ 1300 میلادی وصف شده است. تجزیة ادرار روشِ مطلوبِ تشخیصِ بیماری بود؛ مشهور بود که پزشکانِ تبتی می توانند هر مریضی را فقط با دادن اندکی از قارورة او درمان کنند. در زمان یوان چوانگ معالجة پزشکی با یک روزة هفت روزه آغاز می شد؛ غالباً بیمار در این فاصله خوب می شد؛ اما اگر بیماری ادامه می یافت، آن وقت از دارو استفاده می کردند. حتی آن موقع هم در مصرف دارو اِمساک می کردند؛ بیشتر به پرهیز، انواع استحمام، انواع تنقیه، انواع بخور، انواع تزریفات میزراهی و مَهبِلی، و خونگیری با زالو انداختن یا از طریق حجامت تکیه می کردند. پزشکان هندی، خصوصاً، در درست کردن انواع پادزهر مهارت داشتند؛ آنان در درمان مارگزیدگی هنوز بر اطبای اروپایی برتری دارند. مایه کوبی، که پیش از قرن هجدهم در اروپا ناشناخته بود، در سال 550 میلادی در هند شناخته شده بود؛ مؤید این امر البته متنی منسوب به "دان وان تاری"، یکی از کهنترین اطبای هندی است: «مایع آبله را با نوک نِشتَر از روی پستان گاو. .. بگیرید، و با آن بازوها را در قسمت بین شانه و آرنج نِشتَر بزنید تا خون بیاید، بعد، آن مایع را با خون بیامیزید، تب آبله ایجاد می شود.» پزشکان کنونی اروپا معتقدند که براهمه جدایی طبقات را از یکیدیگر از آن رو تجویز می کردند که به عوامل نامرئی ناقل بیماری معتقد بودند، بسیاری از دستورات کارهای بهداشتی که "سوش روتا" و مانو توصیه می کردند دالِ بر این بود که گویا آنها آنچه را ما امروزیها ـ که عاشق لغات نو برای چیزهای کهنه هستیم ـ نظریة میکروبی بیماری می نامیم مسلم می دانستند. احتمال می رود که هیپنوتیسم نیز، به عنوان درمان، در میان هندیان پدید آمده باشد. اینان نیز مثل مصریان و یونانیان، اغلب بیماران را به معابد می بردند که با اِلغای هیپنوتیک یا «خواب معبد» درمان کنند. انگلیسیهایی که هیپنوتراپی [درمان از راه هیپنوتیسم] را در انگلستان معمول ساختند ـ برید، "اِس دایل" و "اِلیوت سُن" ـ «بیشک اندیشة خود، و برخی از تجربه هایشان را از تماس با هند گرفته بودند.»
از تصویرِ کلیِ طبِ هندی چنین برمی آید که علمِ پزشکی در هند پیشرفت سریعی داشته، و سپس، در طی قرون متمادی، حرکت آن کند شده و به صورت احتیاط آمیز پیشرفت کرده است. ما نمی دانیم آتریا، "دان وان تاری"، و "سوش روتا" چقدر مدیون یونانند، و متقابلا، یونان تا چه حد مدیون آنان است. گاریسُن می گوید، در زمان اسکندر «طبیبان و جراحان هندی، بحق ،مشهور به تَفَوُقِ علمی و حِذاقَتِ پزشکی بودند.» و برخی از دانش پژوهان بر این عقیده اند که حتی ارسطو هم مدیون هندوها بوده است. وضع دربارة ایرانیان و اعراب نیز به همین گونه است: مشکل بتوان گفت که طب هندی چقدر مدیون اَطِبای بغداد است، و از طریقِ آنان هم، از میراثِ طبِ بابِلیِ خاورِ نزدیک استفاده کرده است. از یک سو برخی از درمانها، مثل کاربردِ افیون و جیوه، و چند روشِ تشخیصِ بیماری، مثل گرفتنِ نبض، گویا از ایران به هند رفته است؛ و از سوی دیگر می بینیم که ایرانیان و اعراب در قرنِ هشتم میلادی تلخیصهای هزارسالة رسالات "سوش روتا" و چاراکا را به زبانهای فارسی و عربی ترجمه می کنند. هارون الرشید، خلیفة مشهور بغداد، تَفَوُقَ طب و علمِ هندی را پذیرفت، و اَطِبای هندی را به بغداد فرا خواند تا در آن شهر بیمارستانها و مدارس طب دایر کنند. لرد آمتیل به این نتیجه می رسد که اروپای قرون وسطی و جدید نظام طب خود را مستقیماً به اعراب، و با واسطة آنها به هند مدیون است. چه بسا که شریفترین و بی ثبات ترین علوم، یعنی علم پزشکی، هم با دیگر علوم، قدمتی یکسان داشته و در سومر، مصر، و هند، از راه تماس همزمان و تأثیر متقابل رسد و توسعه یافته باشد.
Create your
podcast in
minutes
It is Free