معماری «مستعمراتی ها»
معماری اسلامی در هند
معماری «مستعمراتی ها»
در این میانِ هنرِ هندی، به همراهِ دینِ هندی، از تنگه ها و مرزها گذشته، به سیلان، جاوه، کامبوج، سیام [تایلند]، برمه، تبت، خُتَن، ترکستان، مغولستان، چین، کره، و ژاپن رسیده بود؛ «در آسیا تمام راهها به هند ختم می شود.» هندیان در قرن پنجم ق م از دَرة گنگ به سیلان رفته، در آن مسکن گزیدند؛ دویست سال بعد، آشوکا یک پسر و یک دخترش را به سیلان فرستاد تا مردم آنجا را به آیین بودا در آورند؛ و، گرچه این جزیرة پربار می بایست پانزده قرن با هجوم تامیلها بجنگد، تا زمانِ سلطة بریتانیا بر آن، یعنی تا سال 1815، دارای فرهنگی غنی بود.
هنرِ سیلانی با ساختنِ داگوبا آغاز شد- و آن نیایشگاه یا بقعة گنبدداری است برای نگاهداری بقایای پارسایان که به سْتوپاهای بودایی شمال می ماند- سپس به معابدِ بزرگی رسید نظیرِ معبدی که ویرانه های آن نشانة پایتختِ باستانی، یعنی آنورادهاپور است؛ برخی از زیباترین مجسمه های بودا، و آثارِ هنری بیشمار؛ پدید آورد؛ و وقتی که آخرین شاهِ بزرگِ سیلان، یعنی "کیرتی شْری راجا سینگا"، معبدِ دندان را در کَندی ساخت، این هنر موقتاً پایان گرفت. از دست دادنِ استقلال، طبقات بالا را به نیستی کشاند، و آن حمایت و ذوقی که انگیزة لازمی برای هنرمند بود، و نگهداشت او را فراهم می آورد، از سیلان ناپدید شد.
عجب آنکه بزرگترین معابدِ بودایی- که برخی از پژوهندگان آن را بزرگترین معابدِ تمامِ جهان می خوانند- نه در هند، بلکه در جاوه است. در قرن هشتم، سلسلة شیلیندرای سوماترا ،جاوه را فتح کرد و آیینِ بودا را دینِ رسمی قرار داد، و هزینة بنای معبدِ عظیم بوروبودور (یعنی، بودایانِ بسیار) را تأمین کرد. وسعتِ خودِ معبد متوسط است، و طرحِ خاصی دارد، به این معنا که یک سْتوپای گنبد دار، کوچک است که پیرامونش را هفتادودو سْتوپای کوچکتر گرفته است، که همه در دوایرِ متحدالمرکزی آرایش یافته اند. اگر تمامِ معبد به همین ختم می شد، شاید بوروبودور چیزی جالب نبود؛ عظمتِ این بنا در پایة آن است که 16،37 متر مربع است، مَصطَبة عظیمی است با هفت طبقه که، از پایین به بالا، رفته رفته کوچکتر می شود. در هر نبشِ آن طاقچه هایی برای مجسمه تعبیه شده، و مجمسه سازان بوروبودور 436 بار پیکر بودا را تراشیده اند. به این هم اکتفا نکرده، در دیوارهای طبقات، 4827 متر نقشِ نیم برجسته؛ حَجاری کردند که تولد افسانه ای، جوانی، و روشن شدگی استاد را نشان می دهد؛ در این اثر چنان مهارتی به کار رفته که در شمارِ زیباترین نقش برجسته های آسیا به شمار می رود. با این نیایشگاه، یا بقعة نیرومندِ بودایی، و معابدِ برهمنیِ مجاورِ آن در" پْرام بانام"، معماریِ جاوه ای به اوجِ خود رسید، ولی بیدرنگ رو به زوال رفت. این جزیره، مدتی صاحبِ قدرتِ دریایی شد، به ثروت و تجمل رسید، و حامیِ شاعرانِ بسیار شد. اما، در سال 1479، مسلمانان کم کم ساکنِ این بهشتِ گرمسیری شدند، و از آن زمان به بعد این جزیره هیچ هنری پدید نیاورد. در سال 1595 ناگهان هلندیها بر آن چنگ انداختند و، در طی قرنِ بعد، ایالت به ایالت آن را تصرف کردند، تا اینکه سلطة آنان بر این جزیره کامل شد.
تنها یک معبدِ هندو بر بوروبودور برتری دارد، و آن نیز از هند بسیار دور است، و در جنگلِ دوردستی که قرنها آن را در خود گرفته، براستی گم شده است. در سال 1858، یک کاشفِ فرانسوی، که از طریقِ درة عُلیایِ رودِ مِکونگ برای خود راه می گشود، از میانِ درختان و بوته ها، چشمش به منظره ای افتاد که در نظرش به معجزه می مانست: معبدی عظیم، با طرحی شکوهمند و باورنکردنی، در میانِ جنگل سربرافراشته بود، در حالی که از بوته ها و گیاهان و برگها پوشیده و با آنها آمیخته بود. آن روز او معابدِ بسیاری دید که درختانِ جنگل، پیش از این، برخی از آنها را در خود فرو پوشیده یا از هم گسسته بودند؛ به نظر می رسید که او درست به موقع رسیده تا از غلبة جنگل بر آثارِ دستِ بشر جلوگیری کند. اروپاییانِ دیگری می بایست بیایند و کشفِ "هِنری موهات" را تأیید کنند. متعاقباً چندین هیئتِ علمی به خلوتگاه، که روزگاری خاموش بود، گام نهادند، و تمامِ اعضای یک مدرسه در پاریس («مدرسة خاور دور») هم خود را وقف نقشه برداری و مطالعة این بنا کردند. امروزه "آنگ کور وات" یکی از عجایب عالم است.
در سال 1604 یکی از اعضای یک هیئتِ مبلغِ دینیِ پرتغالی، به نقل از شکارچیان، گفته بود که چند ویرانه در جنگل هست، و روحانی دیگری در سال 1672 گزارش مشابهی داد؛ اما کسی به این سخنان اعتنایی نکرد.
در آغازِ عصرِ مسیحی، در هندوچین یا کامبوج، قومی ساکن شدند که بیشترِ آنها چینی، و قَلیلی هم تبتی بودند، و کامبوجی یا خْمِر خوانده می شدند. وقتی "چِئو- تا- کوان"، سفیرِ کوبلای کاآن، از "آنگ کور توم"، پایتختِ خْمِر، دیدن می کرد، ملاحظه کرد که دولتِ نیرومندی بر ملتی حکومت می کرد که از شالیکاری و عرقِ جبینش ثروتی به دست آورده بود؛ بنا به گزارشِ چِئو، شاه: پنج همسر داشت: «یکی خاص، و چهارتای دیگر برای جهاتِ اصلی قطب نما»، و چهارهزار صیغه. طلا و جواهر؛ فراوان بود، دریاچه پر از قایقهای تفریحی بود؛ خیابانهای پایتخت مملو بود از ارابه، تختِ روانِ پرده دار، و فیلهایی که بَرگُستوانِ کامل داشتند، و جمعیتی تقریباً مشتمل بر یک میلیون نفر. بیمارستانها جنبِ معابد بود، و هر بیمارستان گروهی پرستار و اَطِبای مخصوصِ به خود داشت.
اگر چه این مردم چینی بودند، فرهنگشان هندی بود. دینشان بر مارپرستی اولیه، یعنی ناگا، استوار بود که سَرِ بادبزن مانندش همه جا در هنرِ کامبوجی نمایان است؛ بعد، خدایانِ بزرگِ سه گانة هندو، یعنی برهما، ویشنو، و شیوا، از راه برمه رسیدند؛ و، تقریباً درهمان زمان، بودا هم رسید و به ویشنو و شیوا پیوست و خدای محبوب خْمِرها شد. سنگنبشته ها حاکی از آن است که این مردم هر روز مقادیرِ هنگفتی برنج، کره، و روغنهای کمیاب به خادمانِ خدایان می دادند.
خْمِرها در اواخرِ قرنِ نهم ،کهنترین معابدِ موجودِ خود، یعنی بایون، را به شیوا پیشکش کردند. این معبد اکنون ویرانه ای ناخوشایند است که نیمی از آن را گیاهانِ چسبنده فراگرفته است. سنگها، که بی ساروج؛ بَر هَم نهاده شده بود، در طی هزار سال، از هم جدا شده، چهره های بزرگِ برهما و شیوا را، که بُرجهای معبد را تشکیل می دهند، به پوزخندهایی واداشته است که شایستة این خدایان نیست. سه قرن بعد، بردگان و اسیرانِ جنگیِ شاهان؛ "آنگ کور وات" را ساختند، که شاهکاری است همسنگِ زیباترین دستاوردهای معماریِ مصریان، یونانیان، یا سازندگانِ کلیساهای جامعِ اروپا. خندقِ عظیمی به طولِ نوزده کیلومتر پیرامون این معبد را گرفته است؛ بر این خندق پلِ سنگفرشی زده اند که ناگا های بازدارندة سنگی از آن نگهبانی می کنند.(بر این خندق چندین پل هست، که «نرده های ناگا» دارند. جملة مؤلف طوری است که به نظر می رسد فقط یک پل روی خندق آنگ کو رتوم هست. مثلا «دروازة پیروزی» و دروازة شرقی هر دو «نرده های ناگا» دارند.-) بعد از آن راهروی مزینی هست؛ سپس تالارهای بزرگ، که نقش برجسته های آنها دوباره از داستانهای مهابهاراتا و رامایانا سخن می گویند؛ سپس به خودِ آن بنای با شکوه می رسیم که آن را بر بنیادِ پهناوری برآورده و، طبقه به طبقه، به شکلِ هرمِ مسطحی بالا برده اند. بر فرازِ این طبقات، محرابِ خدایان قرار دارد، که دارای شصت متر ارتفاع است. در اینجا عظمتِ بنا از زیبایی آن نمی کاهد، بلکه به آن جلالی چنان پرهیبت می بخشد که بینندة غربی را تکان می دهد، و از شکوهِ دیرینِ تمدنِ شرق در افقِ ضمیرش پرده ای نمایان می سازد. انسان می تواند در خیالِ خود جمعیتِ انبوهِ آن پایتخت را ببیند: برده ها، دسته دسته، سنگهای گران را می شکنند، می کشند، و به بالا می برند؛ صنعتگران نقش برجسته و مجسمه حَجاری می کنند، گویی که زمان هرگز برای آنان پایان نمی پذیرد؛ روحانیان مردم را می فریبند و تسلا می دهند؛ دیوا داسیها (که همچنان بر گرانیت مجسم می شدند) مردم را می فریفتند و مایة تسلای روحانیان بودند؛ اَشرافیتِ مغرور کاخهایی می ساختند مثل "فینی یِن- آکاس"، با مهتابی تشریفاتِ بزرگش؛ و شاهانِ قدرتمند و بیرحم، با کارِ دیگران، برتر از همه قرار می گرفتند.
شاهان، که به بردگانِ فراوان نیاز داشتند، دست به جنگهای بسیار می زدند. اغلب پیروز می شدند؛ اما نزدیک به آغازِ قرنِ سیزدهم، [همزمان با] نیمه راهِ زندگانیِ دانتا، سپاهیانِ سیام [= تایلند] خْمِرها را شکست دادند؛ شهرهایشان را غارت کردند؛ و از معابد و کاخهای باشکوهشان ویرانه ها به جای گذاشتند. امروزه چند جهانگرد در میانِ سنگهای از جادررفته می گردند و نظاره می کنند که چگونه درختان، ریشه ها یا شاخه های خود را، که آرام آرام رخنه می کنند، صبورانه در شکافِ سنگها فرو می نشانند و آهسته آهسته آنها را از هم می شکافند، چون سنگ نه تمنا دارد، و نه می تواند ببالد. چِئو-تا- کوان از کتابهای بسیاری سخن می گوید که مردم" آنگ کور" نوشته بودند. اما برگی از آنها نمانده است؛ آنان نیز، چون ما، اندیشه های از میان رفتنی را بر اوراقِ فناپذیر می نوشتند، و اکنون آن آثارِ فناناپذیرِ همه از میان رفته است. نقش برجسته های شگفت انگیز، مردان وزنانی را نشان می دهد که پرده و تور بر خود کشیده اند تا آنان را از گَزَندِ پشه و خزندگانِ لَزِج در امان بدارد. آن مردان و زنان همه رفته اند، و تنها بر سنگها مانده اند. پشه ها و مارمولکها می مانند.
نزدیک به آن، در سیام، قومی که نیمی تبتی و نیمی چینی بودند، بتدریج خْمِرهای فاتح را بیرون رانده و خود تمدنی براساسِ دین و هنرِ هندی پی افکنده بودند. سیامیها، پس از فتحِ کامبوج، در محلِ یک شهر باستانیِ خْمِرها، پایتختِ نویی به نام آیوتهایا ساختند، و سلطة خود را از این پایتخت گسترش دادند تا در حدودِ سالِ 1600، که امپراطوریشان بِرمة جنوبی، کامبوج و شبه جزیرة مالایا را شامل شد، تجارتشان در شرق به چین، و در غرب به اروپا رسید. نقاشانشان دستنوشته ها را مُصَور می کردند؛ چوب را با لاک رنگ می زدند؛ ظروفِ چینی را به سبکِ چینی می پُختند، بر ابریشمهای زیبا قلابدوزی می کردند؛ و گاهی هم مجسمه هایی می تراشیدند که برتری بیهمتایی داشت. در فراز و نشیبهای روزگار ، مردم برمه آیوتهایا را تصرف کردند، و آن را با تمامِ هنرش نابود ساختند. سیامیها در پایتختِ جدیدشان، بانکوک، پاگودای بزرگی ساختند که کثرتِ آرایشِ آن نمی تواند زیباییِ طرحِ آن را کاملا بپوشاند.
برمه ایها در شمارِ بزرگترین سازندگانِ آسیا بودند. آنان، که از مغولستان و تبت به این کشتزارهای حاصلخیز فرو آمدند، تحتِ تأثیراتِ هندی قرار گرفتند، و از قرنِ پنجم به اینسو مجسمه های فراوانِ بودایی، ویشنو [ویشنوپرستی] و شیوا [شیوا پرستی]، و سْتوپاهای بزرگی پدید آوردند که در معبدِ باشکوهِ آناندا به ذِروة کمال رسید- و این یکی از پنج هزار پاگودای پایتختِ باستانی آنان، یعنی پاگان است. "کوبلای کاآن"، پاگان را غارت کرد، و مرکزِ حکومتِ برمه ،مدتِ پانصد سال از این پایتخت به آن پایتخت در تغییر بود. مدتی "ماندالای" به عنوانِ کانونِ حیاتِ برمه ای رونق یافت، و آشیانِ هنرمندانی شد که در بسیاری از زمینه ها به زیبایی دست یافتند، از قلابدوزی و جواهرسازی گرفته تا [بنای] کاخِ شاهی- که خود نشان می داد آنان با چوبِ شکننده چه ها که نمی کنند. انگلیسیها، که از رفتار با هیئتهای مبلغان و بازرگانانِ خود ناخشنود بودند، در سال 1886برمه را تحت سلطة خود گرفتند و پایتخت را به رانگون کوچ دادند، و این شهر تسلیمِ نفوذِ انضباطیِ نیروی دریاییِ امپراطوری شد. برمه ایها در آنجا یکی از زیباترین نیایشگاههای خود، یعنی "شو وِ داگون" مشهور، را ساخته بودند، و آن پاگودایِ زرینی است که هر ساله میلیونها زایرِ بودایی برمه ای را به سمت خود می کشد. گفته می شود که موی سر شاکیا مونی [بود ا] در این معبد قرار دارد.
3- معماری اسلامی در هند
فتحِ نهاییِ معماری هندی در عهدِ سلسلة تیموریانِ هند بود. مسلمانان ثابت کرده بودند که به هرجا دست یابند- در گْرانادا و قاهره و اورشلیم و بغداد- سازندگانی استاد هستند؛ از این دودمانِ نیرومند همین انتظار می رفت که، پس از آنکه به ایمنی در هند استقرار یافت، بر خاکی که برآن پیروزی یافته بود، مسجدهایی به باشکوهی مسجد عمر (اورشلیم)، به عظمت مسجد جامع سلطان حسن (قاهره)، و به ظرافت الحمراء (گْرانادا) برآورد. سلسلة افغان، صنعتگرانِ هندی را به کار گرفت، مایه های هندی را تقلید کرد، و حتی ستونهای معابدِ هندی را به معماریِ خود اختصاص داد؛ اما حقیقتِ امر این است که آنهمه مسجد، همان معابدِ هندی بود که آنها را برای نمازِ مسلمانان بازسازی کرده بودند؛ با اینهمه دیری نپایید که این تقلیدِ طبیعی، مبدل به سبکِ خاصِ اسلامی شد، به طوری که انسان از اینکه تاج محل را در هند می بیند، نه در ایران یا شمال افریقا یا اسپانیا، حیرت می کند.
قُطب – مِنارِ زیبا نمونة این انتقال است. این منار ،جُزئی از یک مسجد بود که قطب الدین ایبَک، بنای آن را در دهلی کهنه آغاز کرده بود؛ و، برای هندیان، بنای یادبودِ پیروزیهای این سلطانِ خونریز بود. به فرمانِ او بیست و هفت معبدِ هندی را ویران کردند تا مصالحِ آن را برای بنای این مسجد و منار آن به کار برند. این منار بزرگ، که هفتاد و شش متر ارتفاع دارد، از ماسه سنگِ سرخِ زیبا ساخته شده و در کمالِ تقارن و تناسب است؛ قسمتهای بالایی آن از مرمرِ سفید است. منار، پس از هفت قرن ایستادگی در برابرِ باد و باران و آفتاب، هنوز در شمارِ شاهکارهای صنعت و هنرِ هندی است. به طور کلی، سلاطینِ دهلی بیشتر سرگرمِ آدمکشی و جنگ و جدال بودند، به طوری که چندان وقت و فراغت برای کارهای معماری نداشتند؛ این گونه بناهایی هم که برای ما به جا گذاشته اند، بیشتر مقبره هایی است که در زمانِ حیات خود ساخته اند تا یادآور آن باشد که حتی آنان هم می میرند. بهترین نمونة این مقابر، مقبرة شیرشاه سوری در سَسِرام، در ایالت بهار، است؛ بنایی است عظیم، سخت، مستحکم، که، پیش از آنکه سبکِ درخشانِ معماری شاهانِ سلسلة تیموریانِ هند جای آن را بگیرد، آخرین مرحلة سبکِ معماریِ اسلامی بود.
گرایش به آمیختنِ سبکهای اسلامی و هندی نتیجة بیطرفیِ اِلتِقاطیِ اکبرشاه بود؛ و در شاهکارهایی که هنرمندانِ او ساختند، روشها و مایه های ایرانی و هندی با هم آمیخته، و چنان هماهنگیِ لطیفی پدید آورده اند که مُبَیِنِ استهلاکِ زودگذرِ عقایدِ بومی و اسلامی در دینِ اِلتِقاطیِ اکبر به شمار می رود. اولین یادبودِ سلطنتِ او مقبره ای بود که نزدیکِ دهلی برای پدرش همایون ساخته بود. این بنا سبکی خاص دارد: خطوطِ آن ساده و آرایشِ آن معتدل است، اما زیبایی آن پیشاپیش، خبر از بناهای زیباترِ شاه جهان می دهد. این هنرمندان در فتحپور-سیکری شهری ساختند که در آن تمامِ قدرتِ نخستینِ شاهانِ سلسلة تیموریانِ هند با آراستگیِ امپراطورانِ بعدی در آمیخته است. یک ردیف پلکان به دروازة بزرگ با هِیبَتی از ماسه سنگِ سرخ منتهی می شود. پس از گذشتن از زیر طاقِ باشکوهِ آن، بیننده به محوطه ای پای می نهد که سرشار از شاهکار است. بنای اصلی، مسجد است، اما زیباترینِ این بناها، سه کوشکِ مجزاست برای سه زنِ محبوبِ سلطان، و مقبرة مرمرینِ دوستش، شیخ سلیم چیستی، عارف؛ در اینجا هنرمندانِ هند، استادی خود را در مُطَّرَز کردنِ سنگ نشان دادند- شیوه ای که بعدها در ساختنِ نردة سنگی تاج محل به اوج خود رسید.
جهانگیر به تاریخ معماری هند خدمت اندکی کرد، اما پسرش، شاه جهان، با شور و علاقه ای که برای ساختنِ بناهای زیبا داشت، نام نیکی چون اکبر از خود به یادگار گذاشت. جهانگیر، به همان اندازه که به همسرانش پول می داد، با دست و دلبازی، هنرمندان را نیز از مال و منال بی نیاز می کرد. او، مانندِ شاهانِ اروپای شمالی، تعدادی از هنرمندانِ ایتالیا را به هند فرا خواند، و آنان را بر آن داشت که فنِ پیترادورا (یعنی، نشاندن قطعات کوچک سنگهای گرانبها در مرمر؛ تَرصیعِ مرمر) را به حَجارانش بیاموزند- و این یکی از عناصرِ ویژة آرایشِ هندی در طی سلطنتِ او به شمار می آمد. شاه جهان چندان پای بندِ دین و مذهب نبود، اما به حمایت و تشویقِ او بود که دو مسجد از زیباترین مساجدِ هند ساخته شد: یکی مسجد جمعه در دهلی، و دیگری موتی مسجد، یا مسجد مروارید، در آگرا.
شاه جهان، هم در دهلی و هم در آگرا، چندین قلعه ساخت، که یک رشته از ساختمانهای سلطنتیی بود که دیواری بر گِردَش کشیده بودند. او، با کمالِ بی اعتنایی، کوشکهای صورتی رنگِ اکبر را در دهلی فرو کوبید، و به جای آن بناهایی ساخت که بدترین قسمتهای آن هم از زیبایی بهرة کافی دارد، و بهترینشان عالیترین زیباییِ معماریِ آفاق است. در سویی تالارِ بارِعام دیده می شود، که کفِ آن از مرمرِ سیاه ساخته شده؛ بر سقف، ستونها، و طاقها زِهوارِه های سنگی کنده اند که، گرچه کم مایه است، زیبایی خیره کنندة افسانه ای دارد؛ در سویی دیگر، تالارِ بارِخاص به چشم می خورد که سقفش از سیم و زر، و ستونهای آن از مرمرِ مَلیله دار است؛ طاقهای آن به شکلِ نیمدایرة گوشه داری است مُتشکل از نیمدایره های گل مانندِ کوچکتر؛ شُهرتِ تختِ طاووسِ آن ،عالمگیر بود و بر تَرصیعِ گرانبهای دیوارش هنوز این بیتِ پرغرورِ شاعرِ "فارسی گو" را دارد:
اگر فرودس بر روی زمین است ... همین است و همین است و همین است
هنگامی که می بینیم بزرگترین مورخان معماری، در وصفِ کوشکِ شاهی در دهلی، می گوید که مساحتی دوبرابر بنای عظیمِ اِسکوریال( ساختمان عظیمی است از جنس گرانیت که فیلیپ دوم، پادشاه اسپانیا، آن را در قرن شانزدهم در نزدیکی مادرید ساخته است: شامل یک قصر، کلیسا، و دیر است) -نزدیک مادرید- را دارد و، با تمام بخشهای وابسته به آن، در آن زمان «باشکوهترین کاخِ شرق، و شاید جهان» به شمار می آمد؛ برای ما تصورِ مختصری از غَنای هند در عهدِ سلسلة تیموریان حاصل می شود.قلعة دهلی در اصل پنجاه و دو کاخ داشت، که فقط بیست و هفت تا از آنها باقی مانده است. در دورة شورشِ سپاهیان، یک پادگانِ به تنگ آمدة بریتانیایی به آن پناه برد و چندین کاخ آن را با خاک یکسان کرد تا جا برای مُهِماتشان باشد؛ چه غارتها که نشد
قلعة آگره اکنون ویرانه است،( این اشتباه غم انگیز شاه جهان بود که این کاخهای زیبا را به شکل قلعة نظامی درآورد. وقتی که بریتانیاییها در سال 1803 آگرا را محاصره کردند، ناگزیر، توپهایشان را رو به این قلعه روانه کردند. هندیها چون دیدند که گلوله های توپ به "خاص محل"، یا تالارِ بارِ خاص، می خورد، تسلیم شدند، می اندیشیدند که زیبایی، گرانبهاتر از پیروزی است. کمی بعد وارن هیستینگز ،حمامِ کاخ را درآورد تا به جورج چهارم هدیه کند؛ و سایر قسمتهای این بنا را لرد ویلیام بن تینک فروخت تا به درآمد هند کمک کرده باشد. ) و تنها از روی حدس و گمان می توان به جلالِ دیرینِ آن پی برد. در میانِ باغهای فراوانِ قلعه این بناها را ساخته بودند: مسجد مروارید، مسجد گوهر، تالار بارعام، تالار بارخاص، تخت طاووس، حمامهای شاهی، تالار آینه، کاخهای جهانگیر و شاه جهان، کاخ یاسمن نورجهان، و آن برج یاسمن که امپراطور اسیر، یعنی شاه جهان، از آن، از فراز رود جامنا، به مقبره ای [= تاج محل] می نگریست که برای همسر محبوبش «ممتاز محل» ساخته بود.
در سراسرِ جهان این مقبره را به نامِ مختصرشدة ملکه، یعنی تاج محل، می شناسند. بسیاری معماران آن را کاملترینِ همة بناهای مَعمورِ امروز روی زمین دانسته اند. طرحِ آن را سه هنرمند کشیدند: یکی ایرانی، به نام استاد عیسی شیرازی؛ یک ایتالیایی به نام ورونِئو؛ و یک فرانسوی به نام "آوس تین دِ بُردو". گویا در شکل پذیریِ آن هیچ هندو سهمی نداشت. سبک این بنا کاملا غیرهندی و تماماً اسلامی است؛ حتی صنعتگرانِ استاد را، تا حدی، از بغداد، قسطنطنیه، و سایر مراکز اسلامی آوردند. مدت بیست و دو سال، بیست و دو هزار کارگر را بر تاج محل به بیگاری کشیدند؛ و اگر چه مهاراجة جیپور، مرمر آن را به شاه جهان هدیه کرده بود، باز این بنا و متعلقات آن230,000,000 دلار، که در آن روزگار مبلغ هنگفتی بود، تمام شد.لرد ویلیام بن تینک، که یکی از رئوفترین حکمرانان بریتانیایی هند بود، یک بار به فکر افتاد که تاج محل را به مبلغ 150000 دلار به یک مُقاطعه کار هندی بفروشد؛ وی عقیده داشت که می توان مصالح آن را به مصرف بهتری رساند. از زمان لرد کرزن به بعد، ادارة حکومت بریتانیایی هند به این گونه یادبودهای سلسلة تیموریان هند توجه بسیار می کرد.
فقط کلیسای سان پیترو در واتیکان را می توان با تاج محل قیاس کرد. پس از گذشتن از میان دیواری کنگره دار، ناگهان چشمان بیننده به تاج محل می افتد. این بنا را بر صفحه ای مرمرین برآورده، و در هر جانبِ آن مساجدِ زیبا و مناره های باشکوه طرح کرده اند. پیشِ روی بنا، باغهای بزرگی قرار گرفته، و در میانِ آن، استخرِ بزرگی ساخته شده که عکسِ واژگونة تاج محل در آبهای آن بیننده را کاملا مجذوب و مفتون می کند. هر قسمتِ این بنا از مرمرِ سفید، فلزهای گرانبها، یا سنگهای پربهاست. بنا: دوازده پهلو دارد که چهار پهلوی آن مَدخَل است؛ از هرگوشة آن مناره ای باریک سربرافراشته، و سقفِ آن را گنبدی تشکیل می دهد که میله ای برفرازِ آن جای گرفته است. مدخلِ اصلی، که روزگاری درهای توپُرِ سیمین داشت، اکنون مُتشکل از سنگهای مرمرین مُطَرَّز است؛ بر دیوار، با خطِ زرین، آیاتی از قرآن کریم ترصیع شده، که یکی از آن آیات «پرهیزکاران» را به «باغهای بهشت» دعوت می کند. درونِ بنا ساده است، شاید به این دلیل که دزدانِ هندی و اروپایی در غارتِ جواهراتِ بیشمار و به یغما بردنِ ضریحِ طلای گوهرآگینِ آن، که روزگاری پیرامونِ تابوتهای سنگی شاه جهان و "ممتازمحل" را گرفته بود، از همکاری و تشریک مساعی با یکدیگر دریغ نورزیده اند. زیرا اورنگزیب، به جای آن ضریح، دیوارة مُشبکِ هشت ضلعیی از مرمرِ سفیدِ تقریباً شفاف نصب کرد، و روی آن یک زِهوارِ شگفت انگیز از مرمرِ سفید قرار داد؛ به نظرِ برخی از بینندگانِ آن چنین آمده است که، در مجموعة آثارِ خرد و فرعیِ هنریِ انسان، چیزی نبوده است که از زیبایی این دیواره برتر باشد.
تاج محل عالیترین بناها نیست، بلکه ز
Create your
podcast in
minutes
It is Free