تاریخ تمدن قسمت ۱۶۵-فصل یازدهم :پِریکلِس و دموکراسی
فصل یازدهم :پِریکلِس و دموکراسی
اعتلای آتن
پِریکلِس
عصر طلایی
فصل یازدهم :پِریکلِس و دموکراسی
I - اعتلای آتن
شِلّی میگوید: “دوره ای که میانِ تَوَلُدِ پِریکلِس و مرگِ ارسطو واقع است، چه در حدِ خود و چه از لحاظِ تاثیری که در مُقَدراتِ انسانِ متمدن داشته است، بی شک مهمترین دورانِ تاریخِ جهان است.” آتن، سراسرِ این دوران را زیرِ نفوذ و سلطۀ خود داشت، زیرا پیشوای نجاتِ یونان بود و از این روی غالبِ شهرهای منطقۀ اژه، او را پیروی و تقویت میکردند، و نیز، پس از پایانِ جنگ، یونیا دچارِ فقر و تنگدستی شده و اسپارتا نیز بر اثرِ انحلالِ تجهیزاتِ سپاهی و زیانهای زلزله و شورش، دستخوشِ ناامنی و اخلال شده بود، در صورتی که در این هنگام، ناوگانی که تِمیستوکلِس تشکیل داده بود، چنان قدرتی داشت که پیروزیهای بازرگانیش با فتوحاتی که در آرتِمیسیوم و سالامیس نصیبش شده بود برابری میکرد.
نه اینکه جنگ کاملاً تمام شده باشد: کشمکش بینِ یونان و ایران، از فتحِ یونیا به دستِ کوروش تا شکستِ داریوشِ سوم به دستِ اسکندر، همچنان بتناوب ادامه داشت. در سالِ 479 ق م ایرانیان از یونیا، و در 478 از ناحیۀ دریای سیاه، و در سالِ 475 از تراکیا بیرون رانده شدند; و در سالِ 468، در دهانه رودِ یوریمِدون،(رودی در ناحیه پامفیلیا، در قسمتِ جنوبیِ آسیای صغیر. ) یک ناوگانِ یونانی، به فرماندهیِ کیمونِ آتنی، ایرانیان را به نحوی قاطع در دریا و خشکی شکست داد. در سالِ 477 شهرهای آسیاییِ یونان و شهرهای ناحیه اژه، برای حراستِ خود در مقابلِ ایرانیان، به رهبری آتن، اتحادیۀ دِلوسی را تشکیل دادند و به صندوقِ مشترکی که در دِلوس در معبدِ آپولون نهاده شده بود، اعانه میپرداختند و چون آتن در عوضِ اعانۀ نقدی کشتی میداد، بزودی بر اثرِ قدرتِ دریایی، متحدینِ خود را زیر سلطه گرفت و دیری نگذشت که اتحادیۀ متساوی الحقوق، به امپراطوریِ آتن مبدل گشت.
در این روشِ سیاسی، که عظمتِ امپراطوری را موجب شده بود، همۀ سیاستمدارانِ آتنی (حتی آریستیدِسِ پرهیزگار، و بعدها، پِریکلِسِ درستکار) به تِمیستوکلِسِ بی پروا پیوستند. هیچ کس چون تِمیستوکلِس سزاوارِ آن نبود که موردِ تکریم و بزرگداشتِ آتن قرار گیرد و هیچ کس نیز چون او عزمِ آن نداشت که پاداشِ خود را بستاند. زمانی که رهبرانِ یونان در یک جا گرد آمدند تا به کسانی که در جنگ و در حفظِ یونان بیش از دیگران کوشیده بودند، جایزۀ اول و دوم را بدهند، جملگی نخست به نامِ خود و بعد به نامِ تِمیستوکلِس رای دادند. تِمیستوکلِس به مردمِ آتن فهماند که راهِ وصول به اقتدار و عظمت از دریاست نه از خشکی، و وسیلۀ آن تجارت است نه جنگ; و هم او بود که از این رهگذر، مسیرِ تاریخِ یونان را تعیین کرد.
وی با ایران بابِ مذاکره را باز کرد تا جنگِ میانِ دو امپراطوریِ پیر و جوان را خاتمه دهد و، بی مانع و رادِع، با ممالکِ آسیایی به داد و ستد پردازد و، در نتیجه، رفاه و سعادتِ آتن را تامین کند. به تشویقِ او ، مردانو حتی زنان و کودکانِ آتن، گرداگردِ آن شهر دیواری کشیدند و بَنادِرِ پیرایِئوس و مونیکیا را نیز محصور ساختند. به رهبریِ او، و سپس زیرِ نظرِ پِریکلِس، باراندازها و انبارها و مراکزِ داد وستد در بندرگاهِ پیرایِئوس بَنا، و همه گونه تسهیلات برایِ تجارتِ دریایی فراهم شد. وی میدانست که این روش موجبِ رَشکِ اسپارتا خواهد شد و شاید رقابتِ میانِ آنها به جنگ بیانجامد. ولی، از آنجا که آرزومندِ سعادت و عظمتِ آتن بود و به نیروی دریاییِ آن اعتماد داشت، به کارِ خود ادامه داد و پیش رفت.
تِمیستوکلِس مقاصدی عالی و پسندیده داشت، لکن وسایلی که در این راه به کار میبرد به همان میزان پست و ننگین بود. وی با ناوگانِ نیرومندِ خود از جزایرِ سیکلاد باج میسِتاند و گناهی که به آنان نسبت میداد این بود که در برابرِ ایرانیان زود تسلیم شده و قوایِ نظامیِ خود را در اختیارِ خشایار شاه گذارده اند. و نیز گفته اند که وی، در ازایِ مبلغی رشوه، چند شهر را از پرداختِ مالیات معاف کرد. و به همین گونه ملاحظاتِ تبعیدشدگان را آزاد میساخت و از قراری که تیموکرِئون میگوید، گاه نیز رشوه را میگرفت ولی تبعید شده را آزاد نمیکرد. هنگامی که آریستیدِس امورِ مربوط به عوایدِ عمومی را در دست گرفت، دریافت که کسانی که قبل از وی بر سرِ آن کار بوده اند، خزانۀ عمومی را موردِ دستبرد و اختلاس قرار داده بودند و سهمِ تِمیستوکلِس نیز در این کار کمتر از دیگران نبوده است. در حدودِ سالِ 471، مردمِ آتن، که از عقایدِ دور از اخلاقِ وی، دچارِ ترس و وحشت شده بودند، به تبعیدِ او رای دادند و از این روی تِمیستوکلِس در آرگوس تَوَطُن جست. اندکی بعد، اسپارتها مدارکی به دست آوردند که دخالتِ تِمیستوکلِس را در مکاتباتِ محرمانۀ پاوسانیاسِ نایب السلطنه اثبات میکرد. اسپارتیها، پاوسانیاس را، به جرمِ روابطِ خائنانه ای که با ایرانیان برقرار کرده بود، از گرسنگی کشته بودند، و در این هنگام، با خرسندیِ فراوانی که از نابودیِ تواناترین دشمنِ خود داشتند، آن اسناد و مدارکِ را در آتن فاش کردند، و همین موجب شد که فورا فرمانِ توقیفِ تِمیستوکلِس صادر شود. تِمیستوکلِس به کورکیرا گریخت ولی در آنجا پناه نیافت و اندک مدتی در اِپیروس به سر برده، سپس پنهانی از راهِ دریا به آسیا رفت; و در آنجا، از جانشینِ خشایار شاه مطالبۀ پاداش کرد، زیرا بعد از جنگِ سالامیس، یونانیان را از تعقیبِ ناوگانِ ایران مانع شده بود. اردشیرِ اول، که به وعده های او دل نهاده بود، به امیدِ آنکه به یاریِ وی بر یونان دست یابد، او را مستشارِ خویش ساخت و خراجِ چند شهر را به نگهداریِ او اختصاص داد. تِمیستوکلِس در سالِ 449 ق م، پیش از آنکه بتواند مقاصدِ خود را، که اندیشۀ آن، راحتِ از او سلب کرده بود، انجام دهد، در سنِ 65 سالگی و در حالی که تحسین و تَنَفُرِ مردمانِ کشورهای مدیترانه را به سوی خود جلب کرده بود، در شهرِ ماگنِسیا درگذشت.
پس از مرگ تِمیستوکلِس و آریستیدِس، رهبریِ جبهۀ دموکراتیکِ آتن برعهدۀ اِفیالتِس، و رهبریِ جبهۀ محافظه کار، که طرفدارِ حکومتِ اُلیگارشی یا حکومتُ عده ای معدود از نخبگان بود، بر عهدۀ کیمون، فرزندِ میلتیادِس، قرار گرفت. کیمون فضایلِ بسیاری داشت که تِمیستوکلِس فاقدِ آن بود، لکن از هوشیاری و ذکاوتی که در کارِ سیاست مبنای کفایت و لیاقت است، یکسره بی بهره بود. از تحریکاتی که در شهر میشد خاطری آزرده داشت، و در همان حال به فرماندهیِ نیروی دریایی گمارده شد و با پیروزیِ خود در یوریمِدون، اساسِ آزادیِ یونان را استوار ساخت. سپس با شکوه و جلالِ بسیار به آتن بازگشت، ولی، چون صلح با اسپارتا را توصیه میکرد، ناگهان محبوبیتِ خود را از دست داد. مجلس با اکراهِ تمام رضا داد که وی قسمتی از نیروی نظامیِ آتن را به ایتومه رهبری، و سپاهِ اسپارتا را در سرکوبیِ اسیرانِ (هیلوتس) شورشی یاری کند، ولی اسپارتیان، حتی در هنگامِ آوردنِ هدایا و تُحَف، بر آتنیان بدگمان بودند، و چنان آشکارا سوظَنِ خود را ظاهر میساختند که سپاهیانِ کیمون با خشم و آزردگی به آتن بازگشتند و کیمون نیز خود؛ خوار و بی آبرو شد. در سالِ 461، به تحریکِ پِریکلِس، مردم آتن او را طرد و تبعید کردند و، پس از سقوطِ او، جبهۀ اُلیگارشیک، که طرفدارِ حکومتِ عده ای معدود بود، چنان بی منزلت شد که تا دو نسل بعد، حکومت در دستِ جبهۀ دموکراتیک باقی ماند. چهار سال بعد، پِریکلِس، که از کردۀ خود پشیمان شده بود (و یا، بنابر شایعات، چون به اِلپینیس، خواهرِ کیمون، دلباخته بود)، موجباتِ بازگشتِ او را فراهم ساخت، و سرانجام کیمون، در یک نبردِ دریایی در قبرس، به مرگی پرافتخار درگذشت.
آگاهی ما دربارۀ رهبرِ جبهۀ دموکراتیک در این زمان، به نحو شگفتی، اندک است، هر چند که فعالیتهای وی نقطه عطفی در تاریخِ آتن به شمار میرود. این مرد که اِفیالتِس نام داشت، فقیر، ولی فِسادناپذیر بود; و در گیرودارِ اختلافاتِ سیاسیِ آتن، دیری زنده نماند. جبه هایی که محبوبیتِ عامه داشت، بر اثرِ جنگ، تقویت شده بود، زیرا در آن دورانِ بحرانی تقسیماتِ طبقاتیِ بینِ افرادِ آزاد موقتا فراموش شده و پیروزیِ آزادیبخشِ سالامیس به دستِ سپاهیانی که زیر نفوذِ اشراف قرار داشتند، حاصل نشده بود، بلکه ناوگانی که از شهرنشینانِ نسبتا فقیر تشکیل شده و اختیارِ آن به دستِ طبقه متوسطِ بازرگان بود، بدان پیروزی دست یافته بود. جبهۀ اُلیگارشیک میکوشید که آریوپاگوس (دادگاهِ عالیِ آتن) را که وابستۀ آن جبهه بود، به حدِ اعلای قدرت برساند و بدان وسیله منافع و امتیازاتِ خود را حفظ کند. اِفیالتِس نیز، در برابرِ اقداماتِ آنان، سِنای کهنسال را بشدت مورد حمله قرار داد.(جورج گروت، مورخِ انگلیسی (1794 - 1871) و نویسندۀ کتابِ “تاریخ یونان” در حدودِ سالِ 1850 شرحی دربارۀ آریوپاگوس نوشته است، که انتقاداتی را که در سال 1937 از دیوانِ عالیِ کشورِ ایالات متحده امریکا میشد، به یاد میآورد: “آریوپاگوس، که در سرتاسرِ عمر از امتیازاتِ خود برخوردار بود، سلطه و اقتداری نامحدود در دست داشت که مُداومت در اَعمال، تدریجا جنبۀ تقدس بدان داده بود، برای آن نوعی احترامِ مذهبی قایل بودند. آریوپاگوس، حتی بر امورِ مجلسِ عامه نیز نظارت میکرد و سخت مراقب بود که هیچ یک از مقررات و قوانینِ موجودِ کشور نقض نشود. این اختیاراتِ فراوان، حدودِ معینی نداشت و مبتنی بر رایِ مردم نبود.” ) جمعی از اعضای آن را به تبهکاری متهم ساخت و برخی را به قتل رسانید، و مجلسِ عوام را بر آن داشت که تقریبا همۀ اختیاراتی را که دادگاهِ عالی تا بدان هنگام دارا بود، لغو کند. بعدها ارسطوی محافظه کار این سیاستِ اساسی را میستاید و میگوید: “انتقالِ وظایفِ قضایی، از سِنا به مجلسِ عوام، فوایدِ بسیار در بر داشت، زیرا فساد در میان عده ای معدود، زودتر و آسانتر نفوذ میتواند کرد تا در میانِ جمعی کثیر.” ولی محافظه کاران؛ آن زمان در برابرِ این جریان آرام نماندند. اِفیالتِس، که به هیچ وجه تطمیع نمیشد، در سالِ 461، به دستِ یکی از عُمالِ جبهۀ اُلیگارشیک به قتل رسید و رهبریُ جبهۀ دموکراتیک، که امری بس خطیر بود، بر عهدۀ پِریکلِسِ اشرافی قرار گرفت.
II - پِریکلِس
این مرد که در پرشکوه ترین ادوارِ تاریخیِ آتن بر قُوایِ مادی و معنویِ آن حاکم بود، سه سالی پس از جنگِ ماراتون به دنیا آمد. پدرش، زانتیپوس، در جنگِ سالامیس شرکت داشت، و در جنگِ "مای سِنی" فرماندۀ ناوگانِ آتن بود و تنگۀ داردانل را باز به تصرفِ یونان درآورد. مادرش، آگاریست، نوادۀ کلیستِنِسِ اصلاح طلب بود. بنابراین، پِریکلِس از سوی مادر به خاندانِ قدیمیِ آلکمایونیدای بستگی داشت. پلوتارک مینویسد: “چون هنگامِ ولادتِ او نزدیک شد، مادرش در خواب دید که شیری زاییده است، و چند روز بعد، پِریکلِس دیده بر جهان گشود. همۀ اعضای او به اندازه بود، جز سرش، که قدری دراز و بی تناسب مینمود.” عیبجویانش پیوسته همین سرِ بیضی شکلِ او را موردِ استهزا قرار میدادند. پِریکلِس نزدِ دامون، بزرگترین موسیقیدانِ آن عصر، به آموختنِ موسیقی پرداخت و نیز در ادبیات و موسیقی، از پیتوکلیدِس تعلیم گرفت. در آتن، به مجلسِ درسِ زنون میرفت و در شمارِ دوستان و شاگردانِ آناکساگوراسِ فیلسوف در آمد. در دورانِ تکاملِ فکریِ خویش، علومِ آن عصر را، که بسرعت رو به توسعه و کمال نهاده بود، فرا گرفت و در اندیشه و کشورداریِ خویش، همۀ جنبه های تمدنِ آتن: اقتصاد، نظام، ادب، هنر، و فلسفه را به هم درآمیخت. پِریکلِس، تا آنجا که ما میدانیم، کاملترین مردی بود که در یونان پا به عرصۀ وجود نهاد.
پِریکلِس، چون دریافت که جبهۀ اُلیگارشیک با سِیرِ زمان همگام نیست، در آغازِ جوانی به “جبهه مردم” (جمعیتِ آزادِ آتن) پیوست. در آن هنگام لفظِ “مردم” با مفهومِ مالکیت و جمیعِ حقوقِ مربوط بدان، بستگیِ تام داشت، چنانکه حتی در دورۀ جِفِرسُن، در امریکا نیز چنین بود. پِریکلِس در کلیات و جزئیاتِ امورِ سیاسی، با دقت و آمادگیِ تمام وارد میشد، هیچ یک از جنبه های علمی و فرهنگی را نادیده نمیگرفت، کم و مختصر سخن میگفت و دعایش در حقِ خود این بود که هرگز بی جا و بی موقع لب به سخن نگشاید. حتی شاعرانِ هَجوگو، که از وی چندان خشنود نبودند، نیز او را “اولمپی” لقب دادند، زیرا تُندَر و آذرخشِ فصاحتِ او را در آتن نظیری نمیشناختند، ولی کلیۀ روایات، مُتَفِق برآنند که سخن گفتنِ وی عاری از شور و هیجان بوده و تنها مردمانِ روشنفکر را خوش می آمده است. نفوذِ پِریکلِس تنها بر اثرِ ذکاوت و هوشمندیش نبوده است، بلکه از درستکاری و صداقتِ وی نیز سرچشمه میگرفته. در وی استعدادِ آن بود که، برایِ تامینِ مقاصدِ دولتی، به اِرتِشا توسل جوید، لکن خود او “یقینا از هر گونه فساد مبرا، و برتر از آن بود که به پاداشهای مالی دل بسپارد.” تِمیستوکلِس، در وقتِ ورود به خدماتِ عمومی، فقیر و بیچیز و به هنگامِ ترکِ آن مالدار و غنی بود; اما، از قراری که میگویند، پِریکلِس مقامِ سیاسیِ خود را وسیلۀ افزایشِ داراییِ خویش نساخت. نکته ای که تشخیصِ درست آتنیانِ آن عصر را نشان میدهد، آن است که تقریبا سی سال، یعنی از 467 تا 428، پِریکلِس را پی در پی، فقط با چند فاصلۀ کوتاه، به عنوانِ یکی از 10 تن فرماندۀ خود برگزیدند; و او، چون در این مقام سابقۀ نسبتا مُمتَد یافته بود، نه تنها در تشکیلاتِ نظامی برتریِ کامل به دست آورد، بلکه توانست مقامِ فرماندهیِ کلِ قُوا را در سازمانهای دولتی به بالاترین درجۀ نفوذ و اقتدار برساند. آتن، تحتِ فرمانرواییِ او، از جمیعِ فوایدِ دموکراسی و از همۀ مزایای آریستوکراسی و استبداد برخوردار بود. حکومتِ صالح و توجه به دانش و فرهنگ، که در عصرِ پیسیستراتوس از مفاخرِ آتن به شمار میرفت، در این دوره نیز با تدبیر و کیاستی که به همان وحدت و قاطعیت، ادامه داشت; و علاوه بر این، موافقت و رضایتِ کامل شهروندان نیز سال به سال تجدید و تامین میشد. بارِ دیگر تاریخ، به وسیلۀ پِریکلِس، نشان داد که رهبریِ محتاطانه و اعتدالی اشرافزادگانی که از پشتیبانیِ مردم برخوردار باشند، برای اجرایِ اصلاحاتِ آزادیخواهانه، شایسته تر است و دوامِ بیشتری دارد.
تمدن یونان هنگامی به اوجِ عظمتِ خود رسید که دموکراسی به حدی رشد کرده بود که بدان تنوع و قدرت میبخشید و ادامۀ آریستوکراسی نیز انتظامات و ذوقیاتِ آن را تامین میکرد.
اصلاحاتِ پِریکلِس، اقتدارِ مردم را عملا توسعه داد. هر چند که قدرت هِلیایا1 (دیوان عدالت) در دورۀ سولون و کلیستِنِس و اِفیالتِس افزایشِ بسیار یافته بود، اما چون به داوران حقوقی داده نمیشد، ثروتمندان بر آن تسلطِ کامل یافته بودند. در سالِ 451، پِریکلِس برای هر روز خدمت در دادگاه، مبلغِ دو اوبولوس (برابر 34 سنت امریکایی) مقرر داشت و این مبلغ بعدا به سه اوبولوس افزایش یافت که معادل بود با نصفِ درآمدِ روزانۀ یک نفر آتنیِ آن زمان. نباید چنین تصور کرد که تعیین این مقرریِ ناچیز، موجبِ تضعیفِ اساس و فسادِ اخلاقِ آتن میشد، زیرا اگر چنین میبود، ناچار هر کشوری که به قضات و محاکمِ خود حقوق میپردازد، باید سالها پیش، مُضمحل شده باشد. از قرارِ معلوم، پِریکلِس برای خدمتِ سربازی نیز مُقرریِ اندکی معین داشته بود. برای تکمیلِ این سخاوتِ غوغا انگیز، دولت را راضی ساخت که به هر یک از شهروندان، سالیانه دو اوبولوس بپردازد تا آن را برایِ ورود به نمایشها و جشنهای عمومی مصرف کنند; و بهانه اش این بود که این مراسم نباید جزوِ تجملاتِ طبقاتِ بالا و متوسط قرار گیرد، بلکه باید وسیلۀ تَنویرِ افکار و پرورشِ روح باشد و همه کسانی که حقِ رای دارند از آن برخوردار شوند. ولی باید اذعان داشت که افلاطون و ارسطو و پلوتارک که هر سه از محافظه کاران بودند عقیده داشتند که این مقرریهای ناچیز و اندک، به سجایای اخلاقیِ مردمِ آتن لطمه میزند.
در تعقیبِ اقداماتِ اِفیالتِس، پِریکلِس، اختیاراتِ قضاییِ گوناگونی را که در دستِ آرکونها و حکام بود، به دادگاه های عمومی محول داشت; چنانکه، از آن پس، تشکیلاتِ استاندار، به دفترِ مکاتباتِ اداری بیشتر شباهت یافت تا به مرجعی که سیاستِ مُلک و حل و فصلِ دعاوی و صدورِ احکام را در اختیار داشته باشد. تا سالِ 457، مقامِ آرکونی، مخصوصِ طبقاتِ ثروتمند بود، ولی، پس از آن، احرازِ این مقام برای افرادِ طبقه سوم نیز ممکن گشت. دیری نگذشت که پایینترین طبقه اجتماع نیز، با گزافه گویی دربارۀ عایداتِ خویش، برای احرازِ مقامِ آرکونی خود را صالح شمرد; و اهمیتی که این طبقه در هنگامِ دفاع از آتن به دست آورده بود موجب شد که سایرِ طبقات، گزافه گویی آنان را نادیده بگیرند. در سالِ 451، پِریکلِس چندی نیز در جهتِ مخالفِ گام برداشت و، از طریقِ مجلس، حقِ رای را به کسانی اختصاص داد که از پدر و مادری آتنی و به نحوِ مشروع به وجود آمده باشند. ازدواجِ شهروندان، با غیرِ شهروندان قانونا امکان نداشت و مقصود آن بود که با بیگانگان زناشویی صورت نگیرد و فرزندِ نامشروع کمتر به وجود آید; شاید هم بیشتر مقصود آن بود که مزایای مادیِ شهروندی و امپراطوری برای شهروندانِ غیورِ آتن حفظ شود. ولی دیری نگذشت که پِریکلِس خود، به عللی، از محدودیتهایی که در این قانون پدید آورده بود پشیمان گشت.
پِریکلِس، پس از آنکه وضعِ سیاسیِ خود را استوار ساخت، به امورِ اقتصادی توجه یافت، زیرا هر نوع حکومتی که موجدِ رفاهِ مردم گردد پسندیده است; و نیز بهترین حکومتها، اگر مانعِ آن باشد، زشت و منفور خواهد بود. وی در سرزمینهای خارجی، مستعمراتی تاسیس کرد و شهروندانِ تنگدستِ آتن را به آنجا مهاجرت داد تا بدین وسیله از تراکمِ جمعیتی که بر روی منابعِ قلیلِ آتیک پدید آمده بود، بکاهد. برای آنکه بیکاران را به کار بگمارد، دولت را، به میزانی که در یونان بیسابقه بود، به استخدامِ آنان مجبور ساخت: نیروی دریایی را توسعه داد; کارگاه های اسلحه سازی تاسیس کرد; و در پیرایِئوس بازارِ بزرگی برای مبادلۀ غلات به وجود آورد. برای آنکه آتن از خطرِ محاصرۀ زمینی کاملا در امان باشد، و نیز، به منظورِ ایجادِ کار برای بیکاران، مجلس را بر آن داشت که جهتِ احداثِ دیوارهایی به طولِ سیزده کیلومتر، مبلغی را اختصاص دهد. این دیوارها، که بنا بود “دیوارهای طویل” خوانده شود، آتن را به پیرایِئوس و فالِروم می پیوست و مقصود از ایجادِ آن این بود که شهر و بندرهای آن به صورتِ قلعۀ محصور و مستحکمی درآید و در هنگامِ جنگ فقط به دریا راه داشته باشد، زیرا که نیروی دریاییِ آتن بر دریاهای مجاور تسلطِ کامل داشت. چون اسپارتای غیرِ محصور نسبت به برنامۀ حصارسازیِ آتن بدبین بود، جبهۀ اُلیگارشیک فرصت یافت که دوباره قدرتِ سیاسی را به دست گیرد. عواملِ مخفیِ آن جبهه، اسپارتا را بر آن داشتند که بر آتیک حمله ور شود و با استفاده از شورشِ اُلیگارشها، دموکراسی را از میان بردارد; و جبهۀ اُلیگارشیک متعهد شد که اگر در این کار توفیق به دست آمد، “دیوارهای طویل” را با خاک یکسان کند. اسپارتا این قرارداد را پذیرفت و، در سال 457، بدان سوی لشکر کشید و آتنیان را در تاناگرا شکست داد، ولی جبهه اُلیگارشیک، اقدام به شورش نکرد. اسپارتیان با دستِ تهی به پِلوپونِز بازگشتند و کینه توزانه در انتظارِ فرصت نشستند تا رقیبِ کامیابِ خود را، که مقامِ باستانیِ رهبریِ یونانی را از دستِ آنان میگرفت، سرکوب کنند.
پِریکلِس به وسوسۀ انتقامجویی از اسپارتا تسلیم نشد و در عوض همۀ کوششِ خود را در راهِ زیبا ساختنِ آتن به کار برد. به امیدِ آنکه شهرِ خود را مرکزِ فرهنگِ یونان سازد و معابدِ باستانی را، که به دستِ ایرانیان ویران شده بود، از نو با چنان شکوه و جلالی برپا دارد که موجبِ اِعتلای روحِ هر یک از مردمِ آتن گردد، طرحی تهورآمیز ریخت و برای تزیینِ بنایِ آکروپولیس از همۀ نبوغِ هنرمندانِ آتنی و از تمامیِ نیروی بیکارانِ آنجا استفاده کرد. پلوتارک میگوید: “قصدِ پِریکلِس آن بود که تودۀ بی انضباطِ عامی باید از درآمدِ عمومی منتفع گردد، ولی نباید در ازای بیکار نشستن از آن برخوردار شود و بدین منظور طرحهای وسیعِ عمرانی را به میان کشید.” برای تامینِ مخارجِ این تعهدات، پیشنهاد کرد که صندوقِ مشترک از دِلوس انتقال یابد; زیرا در آنجا موردِ استفاده نبود و محلِ امنی نداشت; و نیز پیشنهاد کرد که بخشی از آن، که برای دفاعِ عمومی موردِ نیاز بود، به مصرفِ تزیینِ شهری برسد که پِریکلِس آن را پایتختِ قانونیِ امپراطوری خیرخواه میدانست.
انتقالِ صندوقِ مشترک از دِلوس به آتن در نظرِ آتنیان کاملا قابلِ قبول بود، حتی اُلیگارشها نیز آن را پذیرفتند; ولی رای دهندگان مخالفُ آن بودند که قسمتُ عمدۀ این خزانه به آرایشُ شهر اختصاص یابد یا وجدانا بدان راضی نمیشدند، یا در دل امید داشتند که این پول به نحوی مستقیمتر در راهُ رفعُ حوایج و تامینُ لذاتُ آنان صرف شود. رهبرانُ جبهۀ اُلیگارشیک چنان زیرکانه از این وضع استفاده کردند که، چون هنگامِ رای دادنِ مجلس در این باره نزدیک شد، شکستِ طرحِ پِریکلِس مسلم به نظر میرسید. داستانِ شیرینی که پلوتارک حکایت کرده است نشان میدهد که این رهبرِ هوشیار چگونه وضع را دگرگون ساخت: پِریکلِس گفت “بسیار خوب، قبول میکنم که هزینۀ احداثِ این عمارات بر عهده من باشد، نه از کیسه شما، پس باید بر کتیبه ها و حجاریهای آن نامِ من ثبت گردد.” هنگامی که مخالفانِ او این سخن را شنیدند، یا بر اثرِ حیرتی که از مشاهدۀ عظمتِ روحِ او بدیشان دست داده بود، یا برایِ رقابت در کسبِ این افتخار، همگی به صدای بلند گفتند: “خرج کن ... و تا پایانِ کار، از هیچ چیز دریغ مدار.” همچنانکه کار در حالِ پیشرفت بود و هنرمندانی چون فیدیاس و ایکتینوس و منِسیکلِس، که برایِ تَحَقُقِ آمالِ پِریکلِس میکوشیدند، از حمایتِ کاملِ وی برخوردار بودند; اربابِ فلسفه و ادب نیز موردِ توجهِ خاصِ او قرار داشتند; و در حالی که کشمکشهای حزبی، در شهرهای دیگرِ یونانِ آن زمان، نیروی شهروندان را فرسوده میکرد و علم و ادب رو به زوال نهاده بود، در آتن، ثروتِ روزافزون و آزادیِ دموکراتیک با رهبریِ هوشمندانه و فرهنگی، دست به دستِ هم داده بود تا عصرِ طلایی را پدید آورد. هنگامی که پِریکلِس، آسپاسیا(معشوقه پِریکلِس)، فیدیاس، آناکساگوراس، و سقراط، برای تماشای نمایشهای یوریپید، در تئاترِ دیونیسوس گِرد می آمدند، آتن اوج و وحدتِ
Create your
podcast in
minutes
It is Free