ذهنیت حل مساله در جغرافیای سیاسی و تفاوت فاحش آن با روانشناسی، جامعه شناسی، فلسفه و اقتصاد
آیا جنگ جهانی دوم تنها به خواست هیتلر اتفاق افتاد؟
آیا درمان صفت خودشیفتگی و خودکامگی به ریشه کنی توتالیتاریسم و جنگ و دیکتاتوری منتهی می شود؟
آیا کشورها به دلیل داشتن طرحواره با هم دعوا می کنند همانطور که آدمها با هم درگیر می شوند؟
مدیکالیزه کردن پدیده های اجتماعی توسط جامعه شناسی و روانشناسی چگونه از درک سیستمی پدیده ها جلوگیری می کند و باعث ناامیدی، تحقیر و تخریب فرهنگها و ملتها می شود؟
چرا تنها دیدگاهی که باعث می شود مردم کشورهای مغلوب دست از خودخوری و خودویرانگری بردارند، دیدگاه جغرافیای سیاسی است؟
چرا منافع و مضار ناسیونالیسم و گلوبالیسم نسبی است و در کانتکست جغرافیا باید تحلیل شود.
چرا محاصره اقتصادی در تاریخ یک قانون است و نه یک استثنا و در واقع محاصره اقتصادی همان صورت شایع تر جنگ است.
چرا دموکراسی از پیروزی حاصل می شود و نه برعکس!
چرا در این مقطع تاریخ در آمریکا دموکراتها هم به دنبال حمایت از کالای آمریکایی و اقتصاد پروتکشنیستی هستند و رویه گلوبالیستی را در عمل احیا نکردند؟
چرا پروسه پیشرفت هرگز بی حاشیه و تمیز نیست؟
چرا انقلاب کبیر فرانسه حاصل محاصره اقتصادی و نوعی شورش در اثر قحطی بود نه حاصل رشد و بلوغ فلسفی-اجتماعی؟
چرا همه راهها به راه ختم می شود؟
نسبت هزاران ساله ایران با کشورهای جنوب خلیج فارس چیست و چرا چنین است؟
آلفرد تایر ماهان چگونه به سیاست خارجی آمریکا انسجام و هدف بخشید؟
@inhumannica
Create your
podcast in
minutes
It is Free