این گوش نیوش در اردیبهشت ۹۸ منتشر شده است
اين روزها به دوستانم بيشتر سر ميزنم؛ خوابشان را ميبينم. نبايد من زنده باشم و رفيقم خداى نكرده تنهايى بكشه!
صبح با رفيقى به كپ و گفت مشغول بوديم، جناب مهرداد افسرى كه در كسوت هنرمند- مولف و مدير يك مجموعه نشر كتاب (حرفه هنرمند) دلش پر بود از سياسى هاى دلالان كاغذ و بلايى كه سر كتاب در اين ديار آمده
سيد سهيل جان رضايى نيز نالان بود از بحران كاغذ و گرانى چاپ
مهرداد جان ميگفت كسانى از رفقايش ميلياردها تومان پول اختصاص داده اند در احتكار كاغذ. قلبم تير ميكشد وقتى سبقت اين مردم را در بردنهاى حقير ميبينم.
دوستى از بازار اتومبيل ميگفت با خريد ده خط تلفن، ظرف دو روز چنان قيمت اتومبيلى دلخواه را در بازارهاى باما و زيوار و ... به طور كاذب بالا ميبرند كه هيچ فروشنده واقعى جرات فروش با قيمت واقعى نيابد (عكس ماشين را ميگذارند و قيمت را بيست درصد بالاتر ميگذارند و هر كسى زنك ميزنه اعلام ميكنند فروش رفته)
اين جماعت سراغ كاغذ هم آمده اند. صد رحمت به هلاكوخان
من و تو بايد تاريخ اسطورگى و پهلوانى يك تمدن را قلم بزنيم رفيق!
دست من و تو بايد اين ...
#دکترشیری
Tavangary.com
Create your
podcast in
minutes
It is Free