در این قسمت از هفت پیکر نظامی ادامه افسانه شاه سیاهپوشان را خواندیم.
در جلسه قبل شاهدخت هند در شب اول در گنبد سیاه برای بهرام گور تعریف کرد که چطور شاه به شهری رسید که همه مردمش سیاهپوش و غمگین بودند و دلیل غصهشان را هم به کسی نمیگفتند.
او که کنجکاو شده بود بالاخره اعتماد قصابی را جلب کرد و او شاه را به صحرایی برد و توی سبدی بالای ستونی گذاشت. عقاب بزرگی رسید و شاه به چنگال پرنده آویزان شد و به دشت سرسبز و زیبایی رسید.
در این جلسه ادامه افسانه را میخوانیم و شاه هم خود غصهدار میشود و سیاهپوش
Create your
podcast in
minutes
It is Free