در ادامه هفت پیکر نظامی، از داستان گنبد صندلی، شاهدخت چین افسانه خیر و شر را تا آنجا رساند که شر چشمان خیر را با خنجر کور کرد و او را نیمهجان و نابینا در بیابان رها کرد و داراییهایش را دزدید و فرار کرد. دختر چوپان کرد که تصادفا از آن حوالی میگذشت خیر را دید و به خیمه آورد و پدرش با داروی گیاهی که میشناخت او را خوب کرد.
این جلسه داستان را از آنجا پی میگیریم که کرد و خانوادهاش از خیر میپرسند که چه به سرش آمده است و زخمی در آن بیابان چه میکرد؟
Create your
podcast in
minutes
It is Free