در این حکایت نظامی عروضی از استادش امیر معزی یاد میکند که وقتی که در جوانی نزد او از گمنامی و تنگدستی شکایت کرد چگونه دلداریاش داد و شرح داد که بعد از مرگ پدرش و در زمانی که خواجه نظام الملک عنایتی به شاعران نداشت و همه توجهش به علما و عارفین بود، با چند بیت بدیهه در باب طلوع ماه رمضان خود را در دل سلطان الب ارسلان جای کرد
Create your
podcast in
minutes
It is Free