در این حکایت یک بدیهه خشم شاه خردسال را مینشاند و چه بسا جان شعرا و ندیمان را نجات میدهد. طغانشاه پسر الب ارسلان که در بین سلجوقیان از همه شعردوستتر بوده است روزی با ندیمان نرد میباخت و در آستانه شکست بود و برای نجات جفت شش میخواست اما جفت یک آورد و خشمگین شد و از غضب هی دست به شمشیر میبرد ازرقی دو بیت بدیهه (باز هم تاکید بر اهمیت بداهه) گفت که جفت شش به احترام شاه سر بر خاک نهادهاند و غضب طغانشاه فرونشست
Create your
podcast in
minutes
It is Free