خواجه نظام الملک باب مفصل چهل و یکم را با حکایت عجیبی تمام کرد که هم اشکال تاریخی داشت و هم باورنکردنی بود.
بحث به اینجا رسید که همه جاه و فرّ پادشاه به وزیرش است و پادشاهان و حتی پیامبران بزرگ همه وزیران درخور داشتهاند و تا پایان کار ساسانیان رسم این بوده که وزیران هم خود وزیر زاده باشند. حکایت عجیب این بود که سلیمان بن عبدالملک به دنبال وزیر مناسب میگشت تا «جعفر برمک» را به او پیشنهاد کردند. اشکال تاریخ اینجاست که جعفر برمکی اصلا با سلیمان هم عصر نبوده است. خود حکایت هم داستان دو مهره سلیمان بود که زهر را در مجلس تشخیص میدادند و ماهی طلای امیر دیلمان که جواهر از کف دریا میجست!
باب بعدی مقدمهای درباره این دارد که چرا سلطان نباید در کار کشور با زنان حرمش مشورت کند (لابد تعریض به ترکان خاتون) و حکایتهایی در این زمینه نقل میکند.
Create your
podcast in
minutes
It is Free