اسکندر در اولین ماجراجویی پس از نشستن بر تخت، به جنگ زنگیان رفت.
داستان از آنجا آغاز میشود که جمعی از مصریان به دادخواهی نزد اسکندر آمدند و گله کردند که لشکری سهمگین از زنگ به مصر یورش آورده و اگر کسی جلوشان را نگیرد مصر و روم را با خاک یکسان میکنند.
اسکندر که به استادش قول داده بود در همه کارها با ارسطو رایزنی کند نظر او را پرسید و او هم توصیه کرد به جنگ.
پس از صف کشیدن دو لشکر در مقابل هم، اسکندر طوطیانوش را به سفارت نزد شاه زنگ فرستاد و او هم با فصاحت و بلاغتی که داشت به دشمن توصیه کرد که تسلیم شوند ولی شاه زنگ سر سفیر را برید و خونش را لاجرعه نوشید!
این کار رومیان را ترساند و در نسشت بعد میخوانیم که اسکندر برای بالا بردن روحیه سربازانش چه کرد.
Create your
podcast in
minutes
It is Free