فریدون پس از شکست دادن ضحاک و به بند کشیدنش در دماوند، به مادرش خبر داد که به شاهی رسیده است و فرانک هم چه شادیها کرد و چه گنجها به نیازمندان بخشید.
قدم بعدی گزیدن پایتخت بود. درباره این سه بیت شاهنامه بسیار بحث و گمانهزنی شده است تا روشن شود این پایتختی که نزدیک آمل و تمیشه است واقعا کجا بوده.
پس از نشستن در پایتخت و گذشتن چند سالی، نوبت یافتن همسرانی شایسته برای سه پسر فریدون فرا رسید. در داستان بر این نکته تاکید میشود که پسران فریدون هنوز نام نداشتهاند و یک شرط عروسان شایسته هم همین بوده که آنها هم نام نداشته باشند.
جندل مامور این کار میشود و بالاخره دختران سرو، شاه یمن، را شایسته همسری پسران فریدون میبیند و به خواستگاریشان میرود. سرو طاقت دوری دخترانش را نداشته و با اکراه با خواستگاری موافقت میکند و در دلش دنبال راهی بوده که این وصلت سر نگیرد.
فریدون که از شگرد سرو خبر داشته، پیش از روانه کردن پسران به آنها میآموزد که در جواب سرو چه باید بگویند.
Create your
podcast in
minutes
It is Free