همه داستان «پادشاه جهود دیگر که مسیحیان را میسوخت» را در نشست پیش خواندیم الا فراز پایانیش که ماند برای این جلسه.
بعد از این که آتش چهل گز برافروخت و یهودیان را بسوخت، به سراغ داستان خرگوش و شیر میرویم از کلیله. ولی اینجا شیر و حیوانات جنگل پیش از این که بر سر تامین خوراک او توافق کنند مفصل درباره جبر و اختیار بحث میکنند.
در میان بحث جبر و اختیار دو داستانک هم میخوانیم یکی از کسی که پیش سلیمان آمد چون فکر میکرد عزرائیل او را بد نگاه کرده و خواست تا سلیمان او را با باد به هندوستان بفرسد و دیگر هم مگسی که بر پر کاهی شناور بر شاش خر نشست و فکر کرد دریا و کشتی که شنیده است همین است و حس خود-کشتیبان-پنداری به او دست داد.
Create your
podcast in
minutes
It is Free