اسکندر که کنجکاو بود بداند این کشور بردع که هم شاهش زن است و هم همه درباریانش، چگونه جایی است و چطور اداره میشود. این شد که خودش لباس رسولی پوشید به عنوان پیغامبر اسکندر به نزد نوشابه رفت و خبر نداشت که نوشابه اهل علم «فراست» است و افرادی را میفرستد تا از چهره شاهان سراسر دنیا نقاشیهایی بر حریر برایش بکشند و از روی چهرهشان با فراست تشخیص میدهد که طالعشان چیست.
خلاصه نوشابه اول بدون این که به داشتن حریر چهره اسکندر اشارهای کند به او گفت که تو رسول شاه نیستی و خود شاهی و بعد که انکار اسکندر از حد گذشت در نهایت حریر را نشان او داد.
این جلسه ابیات کمی از اسکندرنامه را خواندیم (حدود ۱۳۰ بیت) و بیشتر درباره کاربرد کلمه زرافه در شعر فارسی و مضامین ضد زن صحبت کردیم
Create your
podcast in
minutes
It is Free