بعد از زیر و رو کردن خراسان، اسکندر از غزنین قصد هندوستان کرد و برای کید هندی، پادشاه آن دیار، نامه نوشت که اگر خودت تسلیم شدی که شدی وگرنه هر چه دیدی از چشم خودت دیدی.
کید که واقعبین بود و آفتاب بخت را بر سر اسکندر تابان میدید تسلیم شد و یک جام جادویی و یک فیلسوف و یک پزشک برایش هدیه فرستاد و دخترش را هم به عقد او درآورد.
بیشتر ابیات این جلسه شرح تجمل و تشریفات دختر فور و مراسم عروسیاش با اسکندر بود.
Create your
podcast in
minutes
It is Free