بعد از نامهنگاری اسکندر و خاقان چین و کمی پایین کشیدن زبانه آتش شاه، قاصدی از سوی خاقان به بارگاه او آمد و پیش از گزاشتن پیامش خواست که با اسکندر خلوت کند.
در خلوت، قاصد حجاب از رو برداشت و گفت که من خود خاقانم و آمدهام که اعلام وفاداری کنم و اسکندر هم پیمان او را پذیرفت و به جای هفت سال خراج که در ابتدا طلب کرده بود به یک سال قانع شد.
آن شب اسکندر که از دغدغه جنگ فارغ شده بود به بزم و مستی دست برد اما دیدهبان خبر داد که لشکر چین دارد به سوی اردوی اسکندر میآید.
اسکندر لباس رزم پوشید و لشکر آراست و به جنگ خاقان رفت ولی خاقان گفت که قصد جنگ ندارد و فقط میخواسته نشان بدهد که صلح و تسلیمش از سر بیلشکری نبوده و فقط عاشق مرام اسکندر شده.
بعد از آن شاه و خاقان به بزم نشستند و نظامی شروع کرد به توصیف مجلس و هدیههای رد و بدل شده.
Create your
podcast in
minutes
It is Free