در سفر از ماردین به اربیل شهاب الدین با این واقعیت تلخ روبرو شد که پس از سقوط جلالالدین در هر روستایی شحنه ادعای امیری میکرد و بر خلاف سابق که به عنوان یک عضو عالی دربار پادشاه عزت و احترامی در سفر داشت حالا باید دزدانه و شبانه راه میپیمود.
صاحب اربیل با نویسنده از قدیم سابقه دوستی و احترام داشت و مدتی که خرندزی در اربیل بود همه جور اسباب آسایش و آرامش او را فراهم کرد و به او توصیه کرد نزد ملوک ایوبی شام برود چون میدانست آنها به شهاب الدین علاقه دارند و جایش در دربار آنها امن است. اما خرندزی از شوق آذربایجان و رفتن به حج گوشش این نصیحتها را نمیشنید.
از طرف دیگر با توجه به سابقه جلالالدین خوارزمشاه و جنگها و مخاطراتی که تا کنون از سر گذرانده بوده است، فکر میکرد او این بار هم توانسته است که از محاصره مغول بگریزد و به زودی دوباره بخت یارش میشود و به سریر سلطنت باز میگردد. غافل از این که اینها امید واهی بوده است و این بار نه چون بارهای پیش بوده است.
پس از مدتی «شاد همچون خیال گنجاندیش» روی به آذربایجان نهاد و به رغم تمام مخافات و خطرات از راهش باز نگشت و به ارومیه رسید.
اینجا میرسیم به شرح سیاهکاریهای جمال علی عراقی!
Create your
podcast in
minutes
It is Free