شهاب الدین خرندزی پیاده از خوی راه افتاده است تا به شام برود اما تصمیم گرفت تا از راه کوهستان ارمن برود که در آن وقت سال بسیار سرد بود. عدهای از آوارگان ارمن نیز به همراهش راه افتادند.
در راه به شهر «نوشهر» رسیدند که یکبار به دست لشکر خوارزم نابود شده بود و بار دیگر به دست تاتار.
لحن نویسنده در وصف بیچیزی و آس و پاسی خودش و همراهانش و ویرانی و آشفتگی شهرهای مسیر طنزآمیز و شیرین است.
در راه ارمن یکبار دیگر هم به دام حرامیان بیرحمی افتادند که آن طایفه را به رغم بیچیزی و پابرهنگی باز هم شکنجه کردند تا مگر چیزی از آنها به دست بیاورند. طرفه آن که حدیث بدبیاری و مالباختگی خرندزی به گوش همه رسیده بود و اندک پول خردی که همراه داشت را از او گرفتند و دیگر آزارش ندادند.
اما گردنه صعب العبور و برفگرفته پرگری سر راه بود و شهابالدین و همراهانش که راهزنان لباس و خوراکشان را گرفته بودند نه میتوانستند از گردنه بگذرند و نه فایدهای داشت که به نوشهر بازگردند. اما عاقبت هر چه بادا باد گفتند و جان بر کف دست گرفتند و به راه زدند و به هر دشواری که بود به پرگری رسیدند.
Create your
podcast in
minutes
It is Free