در آغاز باب اول مرزبان نامه میخوانیم که مرزبان پسر شروین بوده و شروین از نوادگان کیوس، برادر انوشیروان.
از بین پسران شروین مرزبان از همه داناتر و عاقلتر بوده اما بزرگترین نبوده و وقتی پسر ارشد جانشین پدر میشود بین برادران اختلاف و کشاکشی بر سر جانشینی پیدا میشود و مرزبان صلاح در آن میبیند که به گوشهای دور از مملکت برود که از این تنش دور باشد.
اکابر و اشراف ملک که از قصد مرزبان خبر شدند پیش او آمدند و التماس کردند که حداقل کتابی از دانش خود برای آنها بنویسد که به آن رجوع کنند و نصیحتی هم برای شاه باشد. مرزبان درخواست بزرگان را به شرطی قبول کرد که پادشاه هم موافق باشد.
پادشاه وزیری داشت که وقتی از او در باب قصد مرزبان پرسید، چندان نپسندید و گفت که قصد برادرت این است که فضل و کمال خود را به رخ تو بکشد و خود را از تو بالاتر نشان دهد و قرار شد که پادشاه مناظرهای بین برادرش و وزیر برگزار کند.
جلسه برگزار شد و در ابتدای آن مرزبان برادر تاجدارش را نصیحت کرد که سفله نباش و اسراف نکن و پیش از حکم کردن تدبیر کن و نصیحت بشنو چون نصیحت مثل دارو برای بیمار است و برای روز مبادا ذخیرهای داشته باش و ...
داستان هنبوری و ضحاک را هم نقل کرد که بگوید جایگاه برادر هیچ بدلی ندارد و بر نسبت برادری خودش با شاه تاکید کرد که حسن نیت خود را یادآوری کرده باشد و در آخر گفت که نصیحت و پند با مجادله و مناظره نسبتی ندارد و من تمایلی به رویارویی با دستور ندارم.
Create your
podcast in
minutes
It is Free