در ابتدا دکتر علی اصغر ابراهیمی وینیچه توضیح مختصری داد درباره کتاب تاریخ بخارا و نویسندگان آن.
تا اینجای کتاب که خواندیم، متن بسیار روانی است با اشارهها و حکایات شیرین و پرنکته درباره مشاهیر و امیران و جغرافیا و فرهنگ و اقتصاد بخارا.
فعلا میدانیم که بیکند شهر اولی بود که در آبرفت سیلابهای کوه سمرقند بنا شد و شاه اول بیکند نامش ابروی بود و وقتی که او ظلم پیشه گرفت بزرگان و ثروتمندان شهر به ترکستان گریختند و آنجا شهر حموکت را بنا کردند و بعدا با حمایش شاه ترکان به بخارا بازگشتند و چون این بازگشتهها ثروتمندتر بودند طبقه اشراف را تشکیل دادند و آنها که ماندند به تدریخ خدمتکار و زیردست آنان شدند.
خواندیم که اولین حاکم از میان بازگشتگان بخارخدات نام داشت و در زمان معاویه که بخارا به دست مسلمانان افتاد، یکی از نوادگانش به نام طغشاده امیر بود و فرزندان او تا زمان سامانیان صاحب اقطاع بخارا بودند تا در نهایت امیر نصر سامانی ملک را از دست آنان به حیله به بیست هزار درم سالیانه معاوضه کرد و به املاک سلطانی افزود.
حکایت کسی را خواندیم که به مجازات مرگ محکوم شد و او را در جوالی پر از زنبور سرخ انداختند تا بمیرد و داستان زاهدی که منصب قضای بخارا را به او پیشنهاد کردند و نپذیرفت و حاضر هم نشد کسی را برای این شغل پیشنهاد کند تا این که اسم افراد را یکی یکی برایش خواندند و گفت «این نشاید» تا بالاخره در برابر اسم کسی سکوت کرد!
از مسلمان شدن و «ردّت آوردن» امیران بخارا خواندیم و روابط پیچیدهشان با فاتحان عرب. از بانوی نایب السلطنهای خواندیم که امور بیش از صد ناحیه را شخصا مدیریت میکرد و از بازار اسکجکت خواندیم که مخصوص داد و ستد «آخریان معیوب» بود و جنس فروخته شده پس گرفته یا تعویض نمیشد.
کلا متنی است که از هیچ جملهاش نمیشود سرسری گذشت و پر از نکتههای شیرین تاریخی و فرهنگی است.
Create your
podcast in
minutes
It is Free