بعد از بازگشت سعید به کوفه نوبت سلم بن زیاد بن ابیه شد که به بخارا حمله کند و دوباره خاتون به دنبال این افتاد که با سلطان سغد همدست شود و با اعراب بجنگد و این کار را هم کرد ولی باز هم شکست خورد و غرامت داد.
در جلسه پیش نامی از عبدالله خازم برده شد که یکی از امرای سعید بود و خاتون وقتی او را دید از هوش رفت. در آنجا درست متوجه نشدیم که داستان چه بود ولی در این قسمت هم بعد از این که خاتون با سلم صلح کرد از او خواست که عبدالله خازم را به او نشان دهد تا ببیند واقعا آدم است یا پری!
پس از آن داستان فتح بیکند و خنبون و تاراب و رامیتن را خواندیم و این که وقتی قتیبه نزدیک بود از طرخون و لشکر ترکان شکست بخورد با حیله صلح کرد.
داستان مسلمان شدن اهل بخارا جالبتر است. تابستان که اعراب حمله میکردهاند مسلمان میشدند و زمستان دوباره به کفر خودشان برمیگشتند. در نهایت قتیبه تصمیم میگیرد که از یک طرف به هر کس که در نماز جمعه شرکت میکند دو درم بدهد! و از طرف دیگر اعراب را در خانههای اهل بخارا ساکن کند تا کسی در خانهاش هم نتواند کفر بورزد!
به این ترتیب فقرا که در داخل شهر ساکن بودند مسلمان شدند و پس از مدتی ثروتمندان را که در بیرون شهر در کوشکها منزل داشتند را هم به زور مسلمان کردند و حتی درهای خانههایشان را کندند و به مسجد جامع بردند.
تاریخ پرماجرای مسجد جامع بخارا را هم خواندیم که بارها و بارها خراب شد (از جمله یک بار بر سر نمازگزاران) و از نو ساختند.
غیر از مسجد جامع، بخارا یک نمازگاه عید هم بیرون شهر داشت که در صدر اسلام مسلمانان از ترس دشمن با سلاح به این نمازگاه میرفتند و این رسم باقی مانده بوده است.
Create your
podcast in
minutes
It is Free